اس ام اس

سه نفر خیلی حال میکنند:

1-کسی که به عشقش برسه

2-کسی که به ارث برسه

3-کسی که به اس ام اس برسه

 

میدونی فرق نخود با پس گردنی چیه؟

اولیه اگه بخوری میگوزی ، دومیو اگه بگوزی میخوری!!!

 

ملت به آمریکا پشت می کنن..قزوینی ها میرن اقامت دایم آمریکا می گیرن

 

اگر می خواهید یک زندگی جدید داشته باشید و کلا عوض شوید با تماس بگیرید

.

.

.

.

(سازمان بازیافت زباله)

 

مژده، مژده، آلبوم جدید اندی به بازار آمد، نوبت خوشگلا تموم شده، حالا دیگه تو هم باید برقصی!

 

فحش‌های عربی: از جلو چشمام خفه‌شو، کثافت مرض، پاتو از رو بوق بردار، گردن درازی می‌کنی؟

 

ای کسانی که با چراغ‌های خاموش چت میکنید، بهراسید که خداوند شما را رسوا خواهد کرد ( آیه 13 سوره یاهو)

 

زنگ موبایل اخوندا :دیدن ریدین تو دین .ریدن تو دین دیدین .ریدین دیدین تو دین

 

سلام،خوبی؟یه سؤاله جنسی داشتم روم نمیشه از کسی بپرسم،تنها کسی که میتونه کمکم کنه تویی، فقط خواهش میکنم به کسی نگو.

.

.

.

.

جنسه شلوارت چیه؟

 

میخوامت نه به خاطر رفاقتت... نه به خاطرصداقتت... نه واسه شرافتت... ظرافتت... رشادتت... حسادتت...

میخوامت فقط به خاطر خود کثافتت

 

تا حالا با گوهر جمله ساختی

.

.

.

.

نه؟

من برات میسازم: تویه گو هرچی اس ام اس میدی تکراریه

 

به علته سردرگمی هموطنان در رشت ،

روز پدر یک هفته تمدید خواهد شد

 

میدونی آروغ چیه؟

یه دسته گوز که راهشون رو گم کردن !!

 

 

جشنواره فیلم اصفهان:

1- دو نفر با یک تخم مرغ !

2- تا حالا موز خوردی؟ !

3- 10 نفر زیر یک چتر !

4- من هوشنگ 15 تومان دارم !

5- دیشب باز هم پیتزا خوردم

 

من امروز از از نبودن اس ام اس رنج میبرم.....هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم (کمیته مبارزه با کمبود اس ام اس)

----------------------------------------------------------------------------------------

عشق

عشق نمی پرسه اهل کجایی ، فقط میگه تو قلب من زندگی می کنی .

عشق نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی .

عشق نمی پرسه که دوستم داری فقط میگه : دوستت دارم

 

شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت/ گفت ای عاشق دیوانه فراموش شوی/ سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد/ گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی

 

زندگی مثل پیانو است ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها . اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی

 

چقدر سخته گل آرزوهایت را تو باغ دیگه ای ببینی و هزاربار تو خودت بشکنی و آرام زیر لبت بگی گل من باغچه ی نو مبارک

 

 

عشق همچون نقاشیست بااین تفاوت که نقاشی را می توان پاک کرداماعشق را هرگز

کسی را که دوست دارید هم حقی بر شما دارد . حتی اینکه دوستتان نداشته باشد

 

 

زندگی گل زردی است بنام غم ،

فریاد بلندی است بنام آه ،

آیینه شکسته ایست بنام دل

مروارید طلایی است بنام اشک

 

 

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت، عاشقان سکوت شب را ویران می کردند...

 

 

به همه لبخند بزن ولی به یک نفر بخند , همه رو دوست داشته باش ولی به یک نفر عشق بورز .. توی قلب همه باش اما قلبت ماله یک نفر باشه ...

 

 

بچه ها شوخی شوخی به گنجشکا سنگ میزدن ولی گنجشکا جدی جدی میمیرن ،

آدما شوخی شوخی زخم زبون میزنن ولی دلها جدی جدی میشکنه ،

تو شوخی شوخی لبخند میزنی ولی من جدی جدی عاشقت میشم

نمیخای شوخی شوخی به این که من جدی جدی دوست دارم فکر کنی؟؟

 

 

زندگی اجبار است ... مرگ انتظار است ... عشق یک بار است ... جدایی دشوار است ... ولی یاد تو تکرار است

---------------------------------------------------------------------------------------- 

سلام ، من از اداره ی گاز مزاحم میشم، اجازه میدین لپتون را یه گاز بگیرم

 

سه تا چیز هست که بخوای نخوای میاد سراغت : 1.مرگ 2.جیش 3.اس ام اس

 

زنهایی که فکر میکنن برای بدست آوردن دل مردا باید به شکمشون رسید یه خورده سطح بالا فکر میکنن!!!

 

اسم قزوین به پیکان جوانان تغییر پیدا کرد!

 

خبرگذاری ایسنا:

اعطای بودجه هنگفت از سوی یونسکو برای

سازمان میراث فرهنگی

برای حفظ و مرمت علی دایی برای ادوار اینده جام جهانی

 

 

و خداوند عشق را آفرید تا 110 بیکار نباشد....

 

به اشتیاق اولین دانه برف، به تحمل آخرین برگ پاییز، به گرمای تن خورشید و به زیبایی آسمان شب قسم میخورم که سر کاری

 

 

سلام دوست عزیز صمیمانه امیدوارم که در سال جدید پله های ترقی رو یکی یکی طی بکشی.

 

ببخشید که دیر به دیر سر میزنم : از وقتی که اندی گفته خوشگلا باید برقصن .سرم خیلی شلوغ شده

 

 

جهان بیش از ۶ میلیارد نفر جمعیت داره، یکی نیست به من احمق بگه: چرا واسه تو مسیج می‌فرستم

 

 

انرژی ذغالی روزی به پایان میرسد ما خواهان فناوری هسته ای می باشیم (فدراسیون وافوری های ایران)

----------------------------------------------------------------------------------------

آدمها 

از جلوی گل فروشی رد می شدم.دیدم قشنگترین گلش نیست.نگرانت شدم.کجا بودی؟

 

 

گر عاشقانه مردن را بلد نیستیم لااقل عاشقانه زندگی کنیم ....

 

 

دل آدمها به اندازه حرف هاشون بزرگ نیست ولی حرفی که از ته دل باشه می تونه آدم بزرگی بسازه

 

 

یک نصیحت : مواظب خودت باش....! یک خواهش : اصلا عوض نشو....! یک آرزو : فراموشم نکن....! یک دروغ : دوستت ندارم....! یک حقیقت : دلم برات تنگ شده

 

 

تنها ستاره ی خیالی من ، تو را در کدامین شب بجویم وقتی که هر شب بی تو بودن را به وسعت گریه در می یابم

 

 

بزرگترین آرزویم این بود که کوچیکترین آرزوی تو باشم

 

 

عشق همواره یکسان باقی می ماند.این انسان ها هستند که تغییر میکنند

 

 

همین الان از آسمون باهام تماس گرفتن و گفتن که قشنگترین و نازترین فرشتشون را گم کردن،امّا نترس من تو را لو ندادم

 

 

کسی را که دوست داری ، ازش بگذر اگر قسمت تو باشد ، خودش بر می گردد اگر هم بر نگشت بدان که از اوّل ماله تو نبوده پس بهتر که رفت

 

 

همیشه لبخند به لب داشته باش حتی وقتی ناراحتی. شاید کسی عاشقه لبخنده تو باشد.

اس ام اس توووووووووووووووووووووپ

به غضنفر میگن به زنبورایی که از کندو محافظت می کنن چی میگن؟
میگه: میگن خسته نباشید!



به دیوانه هم اتاقی بودن، یک روز خبر میارن که دو تاشون دارن بالا و پایین می‌پرن
و میگن: ما سیب‌زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومی ساکت نشسته!
رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه.
قبلش ازش پرسید: تو چرا با دوستات نیستی؟ تو چرا بالا پایین نمیپری؟
دیوونه سومیه هم میگه: آخه روغن کم بود، من کف ماهیتابه چسبیدم!


یک حقیقت زندگی: هر چقدر به دیگران کمک کنی چند برابر ش از جایی که فکرشو نمکنی بهت کمک میشه میگی نه؟ شماره حساب منو یادداشت کن……….!



معلم: کی می دونه چرا هواپیما پروانه داره؟
رضا: آقا اجازه؟ برای اینکه خلبان عرق نکنه!
معلم: از کجا فهمیدی؟
رضا: آقا اجازه؟ یه دفعه که ما داشتیم فیلم تماشا می کردیم، دیدیم که وقتی پروانه هواپیما از کار افتاد، خلبانه خیس عرق شد!



غضنفر میره کتابخونه، داد می‌زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می‌گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
غضنفر می‌گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می‌گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!535353

sms

واکنش افراد با دیدن مرسدس بنز ۵۰۰S
آمریکایی : OH MY GOD
عرب:احسنت
انگلیسی : OH VERY NICE
ایتالیایی: MOLTO BELLA
ایرانی : خواهرشو ….!


**********************

عشق اگر ایستادن سر کوچه است پس تیر برق از همه عاشق تره!
تیر برقتم!

**********************
وقتی تو نیستی همه نیستن ، نه که نیستن ،هستن ولی مثل تو نیستن!

**********************


8 تا فحش بنده خداها :

1- از جلوی چشمم خفه شو

2- فکر کردی فقط خودت خری

3- کسی با تو زر نزد

4- صداتو واسه من داد نزن

5- دستت بشکنه از زانو

6- با من حرف میزنی دهنتو ببند

7- خودت گیر عجب آدم خری افتادی
8- خودم دست دارم جوابشو میدم

*************************

دنبال یک اس ام اس توپ می گشتم تا واسه ات بفرستم هیچی پیدا نشد خواستم خبرت کنم

اس ام اس

[تصویر: pbe7urcryzauu39cp7.jpg]

نصیحت پدرانه یک لر به بچه اش در شب امتحان:
امشب بشین یه گوهی بخور
تا فردا یه انی بشی
تا توی یه طویله ای رات بدن




لره زنگ می زنه فرودگاه می گه:
ببخشید خانم از تهران تا شیراز چقد راهه
دختره میگه یه لحظه!
لره میگه مرسی و قطع می کنه!



حافظ و دختر لر
گفتم: غم تو دارم
گفتا : سی چی برارم
گفتم: که ماه من شو
گفتا: بووات درارم!
گفتم زمهر ورزی ، رسم وفا بیاموز
گفتا: به لنگ کفشی چشاتِ در میارم



نبرد رستم و لر:
چنانت بکوبم به گرز گران که دیگر نیایی به مازندران
پاسخ لره : چنان ایزنم بر سرت با بلوک که ترتر برینی به گور بووت !!!



به ترکه میگن با خار پشت جمله بساز
میگه: از نردبون افتادم، خار ِ پشتم گاییده شد65


هشدار به دختران مجرد... به زودی دختران چینی با مهریه کم وارد کشور می شوند [تصویر: icon_09.gif]



سال کار مضاعف و همت مضاعف مربوط به شنبه تا پنج شنبه می باشد و ربطی به شب جمعه ندارد

ستاد کنترل جمعیت 65



لره یه دوچرخه می خره سوار میشه میاد خونه بچه ی لره از دور باباشو «
میبینه بعد میره به مامانش میگه: مامان مامان یه چیز رفته تو ک..ن بابا
هر چقدر هم که دست و پا میزنه در نمیاد 24



بچه مثبته از لره میپرسه: آقا ببخشید... خیلی خیلی عذر «
میخوام..شرمنده.. روم به دیوار.. اسمتون چیه؟! لره شاکی میشه، میگه:
ایجو که تو پرسیدی، اسمم انه65



لره تازه زفته بود کلاس زبان میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ میگه : بزار یه سگه داغ بخورم خلاصه طرف براش میاره میگه اوه اوه ببین از سگه کجاش به ما رسید 4



لره داشته با اتوبوس 100تا می رفته بعد میاد ترمز کنه می بینه ترمز بریده می بینیه یک کامیون هم از روبه رو با سرعت میاد می بینه کاری از دستش بر نمیاد به شاگردش میگه مهراد پاشو تصادف ببین حال کن 24




به لره می گن بچت چرا این قدر زشته؟ می گه شو تاریک . سوراخ تنگ . منم دست تنها می خواستی الن دلون درست کنم 24

اس ام اس از هر چی دلت بخواد

اگر نمیتوانی به کسی امید بدهی ٬ نا امیدش نکن

اگر شنونده خوبی هستی ٬ راز دار خوبی هم باش

اگر نمیتوانی زخمی را مرحم بکشی ٬ نمک هم نباش

اگر خواستی کسی را سیر کنی ماهی بهش نده ٬ ماهیگیری یادش بده . . .

.

.

.

همیشه سعی کن عاشق کسی بهتر از خودت باش

تا با تو زندگی کنه ٬ نه بازی

.

.

.

چه خوب بود همه ادم ها میفهمیدند ٬ قبل از اینکه فسیل شوند به هم محبت کنند . . .

.

.

.

گرمترین بوسه ها را نصیب کسی کن که در سرد ترین لحظه ها به یاد توست . .

.

.

.

گناهی که پشیمانی بیاورد ٬ بهتر تز عبادتی است که غرور بیاورد . . .

.

.

.

خدایا کمکم کن که هرچه میشکنم (دل) نباشد . . .

.

.

.

خداوندا به من زیستنی عطا کن تا در لحظه مرگ بر بیهودگی لحظه ای که گذشت

سوگوار نباشم . . .

.

.

.

عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است / ور به سختی گذرد ثانیه هم بسیار است . . .

.

.

.

آنچه میخواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمیخواهیم ٬ آنچه دوست داریم نداریم

و آنچه داریم دوست نداریم ٬ و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم . . .

.

.

.

برهنگی ٬ بیماری عصر ماست ٬ به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش

را برای تو عریان ساخته است . . .

(قسمتی از نامه چارلی چاپلین به دخترش )

.

.

.

بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن که بدترین روزها در کنارت بودند . . .

.

.

.

دنیا ۲ روز است ٬ یک روز با تو و یک روز بر علیه تو

روزی که با توست مغرور مباش ٬ روزی که علیه توست صبور باش . . .

.

.

.

زبان تا در دهان باشد زبان است / اگر یک نقطه افزون شود زیان است . . .

.

.

.

فرزندان خود را برای فردا تربیت کنید ٬ زیرا شما برای امروز و انها برای فردا هستد

حضرت علی (ع)

.

.

.

آنان که کاری را نا ممکن میپندارند ٬ با شنیدن خبر انجام آن توسط دیگران

فقط یکه میخورند . . .

.

.

.

زندگی بافتن یک قالیست ٬ با نقش و نگاری که خودت میخواهی . . .

.

.

.

مشکلات ٬ انسانهای بزرگ را متعالی میسازد و انسانهای کوچک را متلاشی . . .

( شریعتی )

.

.

.

گوارا ترین زندگی را کسی دارد که به آنچه دارد و به آنچه خداوند به او داده

خرسند باشد . . .

.

.

.

انسان موفق کسی است که در تاریکی دنبال شمع بگردد

نه اینکه منتظر بشیند تا صبح شود . . .

.

.

.

خداوند تو را میبیند تو را دوست دارد ٬ و بهترین مخلوقاتش را در کنار تو قرار داده

پس تو هم دوست بدار همراهانت را که سوغات خداوند هستند . . .

.

.

.

خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک

ولی جالب اینجاست ٬ تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی

ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام . . .

.

.

.

آمده ایم که با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم ٬ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم . . .

[تصویر: e7zzld2qgtwbw5yrapq.gif]

خیانت زن و شوهری که افشا شد

خیانت زن و شوهری که افشا شد

خیانت زن و شوهری که افشا شد

با لبخندی شماره تلفن را از دوستم گرفتم و به آن زنگ زدم. تازه می خواستم دل بدهم و قلوه بگیرم اما با روشن شدن حقیقتی تلخ، دنیا روی سرم خراب شد. وقتی فهمیدم زنی که گوشی را جواب می دهد همسر خودم است تا چند ساعت به بالای پشت بام رفتم و فقط گریه کردم. واقعا راست می گویند از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید، جو، زجو!
مرد جوان در حالی که اشک می ریخت نفس عمیقی کشید و در دایره اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد قصه تلخ زندگی اش را تعریف کرد تا درس عبرتی باشد برای زوج های جوانی که از کاروان زندگی عقب مانده اند و در صحرای ناآگاهی به بیراهه می روند!
جلال گفت: ۵ سال است که با دختر یکی از اقوام ازدواج کرده ام و یک پسر قندعسل دارم. من کارمند شرکتی بزرگ هستم و در این مدت تنها تفریح و سرگرمی ام کارم بوده است. متاسفانه با این بینش غلط از زن و فرزندم غافل ماندم و همسرم همیشه شاکی بود و می گفت چرا ما مثل زن و شوهرهای دیگر نباید پسر خود را در آغوش بگیریم و یک روز بعدازظهر به خیابان برویم و قدم بزنیم و...؟
من که فکر می کردم به زن جماعت نباید رو داد در جوابش می گفتم: چرا موقعیت حساس شغلی ام را درک نمی کنی؟
این پول و این هم ماشین، برو و با خواهرانت هرچقدر می خواهی تفریح کن! اختلافات ما سر این موضوع از حدود یک سال پیش تشدید شد و مدام جر و بحث می کردیم. متاسفانه در این ماجرا مادرم نیز آتش بیار معرکه شد و هر وقت صحبتی به میان می آمد به ملیحه می گفت: پسرم بهترین موقعیت ها را برای ازدواج داشت اما ما تو را انتخاب کردیم. پس باید قدر این زندگی و شوهر زحمت کش خودت را بدانی و او را با این حرف های بیهوده خسته نکنی!
جلال آهی کشید و افزود: من حاضر نبودم در برابر همسرم کوتاه بیایم و حکایت قهر و آشتی های مان هم چنان ادامه یافت. هفته قبل یک روز غروب دوباره جر و بحث مان شد و هرچه خواستیم به هم دیگر گفتیم. به خاطر این مسئله از ملیحه دل چرکین شده بودم و حوصله هیچ کس را نداشتم تا این که دیروز یکی از دوستانم به دیدنم آمد. او از من پرسید چرا این قدر دمق هستی؟ برایش تعریف کردم که با همسرم اختلاف دارم. او با لبخندی گفت: این زن ها همه مثل هم هستند، جوش نزن و خودت را پیر نکن. بیا این شماره زن جوانی است که چند روز است مزاحمم می شود و صدای بسیار قشنگی هم دارد. می توانی خودت را با او سرگرم کنی و...!
مرد ۲۸ ساله دستی به موهای پریشان خود کشید و افزود: با خوشحالی شماره را گرفتم و به آن زنگ زدم. اما باورم نمی شد ملیحه گوشی را جواب بدهد او هم مثل من تحت تاثیر حرف های یکی از دوستان قدیمی اش سیم کارت اعتباری تهیه کرده بود و به باوری غلط قصد داشت خودش را به این شکل سرگرم کند!ما هر ۲ مقصر هستیم و افسوس که در این ۵ سال زندگی مشترک هنوز هم دیگر را پیدا نکرده ایم. باید قدر این همه نعمت، سلامتی و فرزند خوشگلی که خدا به ما عنایت کرده است را بدانیم.حالا که با خودم فکر می کنم به خاطر فرصت هایی که در سال های اول زندگی مان از دست داده ایم حسرت می خورم. امیدوارم بتوانیم سنگ های بدبینی و شک را از سر راه زندگی مان برداریم و از این به بعد آگاهانه، عاشقانه، دوستانه و محترمانه زندگی کنیم.من در پایان به تمام مردهای جوان توصیه می کنم در تنظیم وقت خود عدالت را رعایت کنند و به قول ملیحه گاهی اوقات با خانواده بیرون بروند و قدم بزنند و از زیبایی ها و مشکلاتی که حل آن ها زندگی را قشنگ می کند صحبت کنند. همچنین به زنان جوان هم می گویم اشتباه را با اشتباه و خطا پاسخ ندهید چون زن ایرانی مظهر صداقت، وفاداری، حجب و حیا و معرفت و همیشه تکیه گاه و پشتوانه مرد خود است.

درد دل های مردی که به زنش خیانت کرد!

من که فکر می کردم به زن جماعت نباید رو داد در جوابش می گفتم: چرا موقعیت حساس شغلی ام را درک نمی کنی؟با لبخندی شماره تلفن را از دوستم گرفتم و به آن زنگ زدم. تازه می خواستم دل بدهم و قلوه بگیرم اما با روشن شدن حقیقتی تلخ، دنیا روی سرم خراب شد.

 

وقتی فهمیدم زنی که گوشی را جواب می دهد همسر خودم است تا چند ساعت به بالای پشت بام رفتم و فقط گریه کردم. واقعا راست می گویند از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید، جو، زجو!

مرد جوان در حالی که اشک می ریخت نفس عمیقی کشید و در دایره اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد قصه تلخ زندگی اش را تعریف کرد تا درس عبرتی باشد برای زوج های جوانی که از کاروان زندگی عقب مانده اند و در صحرای ناآگاهی به بیراهه می روند!

جلال گفت: ۵ سال است که با دختر یکی از اقوام ازدواج کرده ام و یک پسر قندعسل دارم. من کارمند شرکتی بزرگ هستم و در این مدت تنها تفریح و سرگرمی ام کارم بوده است. متاسفانه با این بینش غلط از زن و فرزندم غافل ماندم و همسرم همیشه شاکی بود و می گفت چرا ما مثل زن و شوهرهای دیگر نباید پسر خود را در آغوش بگیریم و یک روز بعدازظهر به خیابان برویم و قدم بزنیم و…؟

من که فکر می کردم به زن جماعت نباید رو داد در جوابش می گفتم: چرا موقعیت حساس شغلی ام را درک نمی کنی؟

این پول و این هم ماشین، برو و با خواهرانت هرچقدر می خواهی تفریح کن! اختلافات ما سر این موضوع از حدود یک سال پیش تشدید شد و مدام جر و بحث می کردیم. متاسفانه در این ماجرا مادرم نیز آتش بیار معرکه شد و هر وقت صحبتی به میان می آمد به ملیحه می گفت: پسرم بهترین موقعیت ها را برای ازدواج داشت اما ما تو را انتخاب کردیم. پس باید قدر این زندگی و شوهر زحمت کش خودت را بدانی و او را با این حرف های بیهوده خسته نکنی!

جلال آهی کشید و افزود: من حاضر نبودم در برابر همسرم کوتاه بیایم و حکایت قهر و آشتی های مان هم چنان ادامه یافت. هفته قبل یک روز غروب دوباره جر و بحث مان شد و هرچه خواستیم به هم دیگر گفتیم. به خاطر این مسئله از ملیحه دل چرکین شده بودم و حوصله هیچ کس را نداشتم تا این که دیروز یکی از دوستانم به دیدنم آمد. او از من پرسید چرا این قدر دمق هستی؟ برایش تعریف کردم که با همسرم اختلاف دارم. او با لبخندی گفت: این زن ها همه مثل هم هستند، جوش نزن و خودت را پیر نکن. بیا این شماره زن جوانی است که چند روز است مزاحمم می شود و صدای بسیار قشنگی هم دارد. می توانی خودت را با او سرگرم کنی و…!

مرد ۲۸ ساله دستی به موهای پریشان خود کشید و افزود: با خوشحالی شماره را گرفتم و به آن زنگ زدم. اما باورم نمی شد ملیحه گوشی را جواب بدهد او هم مثل من تحت تاثیر حرف های یکی از دوستان قدیمی اش سیم کارت اعتباری تهیه کرده بود و به باوری غلط قصد داشت خودش را به این شکل سرگرم کند!ما هر ۲ مقصر هستیم و افسوس که در این ۵ سال زندگی مشترک هنوز هم دیگر را پیدا نکرده ایم. باید قدر این همه نعمت، سلامتی و فرزند خوشگلی که خدا به ما عنایت کرده است را بدانیم.

حالا که با خودم فکر می کنم به خاطر فرصت هایی که در سال های اول زندگی مان از دست داده ایم حسرت می خورم. امیدوارم بتوانیم سنگ های بدبینی و شک را از سر راه زندگی مان برداریم و از این به بعد آگاهانه، عاشقانه، دوستانه و محترمانه زندگی کنیم.من در پایان به تمام مردهای جوان توصیه می کنم در تنظیم وقت خود عدالت را رعایت کنند و به قول ملیحه گاهی اوقات با خانواده بیرون بروند و قدم بزنند و از زیبایی ها و مشکلاتی که حل آن ها زندگی را قشنگ می کند صحبت کنند. همچنین به زنان جوان هم می گویم اشتباه را با اشتباه و خطا پاسخ ندهید چون زن ایرانی مظهر صداقت، وفاداری، حجب و حیا و معرفت و همیشه تکیه گاه و پشتوانه مرد خود است.

داستان آموزنده و خواندنی (اکنون) ! (مطالب جالب)

اکنون

فردی تصمیم گرفت چند هفته ای در صومعه ای در نپال اقامت کند . یکروز وارد یکی از معابد صومعه شد و راهبی را دید که لبخند زنان در محراب نشسته بود.

پرسید: چرا لبخند می زنی ؟

راهب خورجینش را باز کرد ، موز فاسدی از آن بیرون آورد و پاسخ داد : چون معنای "موز" را می فهمم ، و موز را به او نشان داد و گفت : این زندگی ای است که مسیر خود را به پایان رسانده ، و از آن استفاده نشده ... و اینک بسیار دیر است.

بعد موز دیگری را از خورجینش بیرون آورد که هنوز سبز بود . موز رابه مرد نشان داد و دوباره در خورجینش گذاشت و گفت : این ، زندگی ای است که هنوز مسیر خود را نپیموده، و منتظر لحظه مناسب است.

سرانجام موز رسیده ای را از خورجین اش بیرون آورد ، پوست موز راکند، با مرد تقسیم کرد و گفت:

این لحظه " اکنون " است . بدان که آنرا چگونه بی هراس زندگی کنی

اس ام اس عاشقانه غمناک (جدایی )


امشب دوباره یاد تو داغ دلم رو تازه کرد

نبودنت کنار من غمهامو بی اندازه کرد





هستم ولی نیستم هر لحظه کنارت

نیستم ولی هستم هر لحظه به یادت






تو رفته ای بی من تنها سفر کرده ای

من مانده ام که بی تو  شبم را سحر کنم
تو رفته ای که عشق از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم






دلی بستم به ان عهدی که بستی

تو اخر هر دو را با هم شکستی




هیچ بارانی جای پای تو را از کوچه های قلبم نخواهد شست





مکن بر من جفا کز هیچ راهی

ندارم جز وفاداری گناهی





ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش

یار ما چون نیست با هر که خواهی یار باش



دلتنگیهایم را با کدام قایق خیالی روانه دل دریائیت کنم تا بدانی که دلتنگم




ایمان داشته باش که کوچکترین محبت ها از ضعیف ترین حافظه ها پاک نمی شود. ویکتور هوگو







نمیدانم که بودی یا چه بودی

ولی بی حرف قلبم را ربودی
نمیدانم که هستم یا چه هستم
ولی هر لحظه در فکر تو هستم




طلب کردن تنهایی به معنی از در راندن تو نیست!!!

در واقع به برکت عشق توست که گذران در تنهایی میسر شده است




یاد یاران هر کجا باشد خوش است

دل بدون یاد یاران ناخوش است




سراغ از من نمیگیری گل نازم

نمیشناسی صدای کهنه سازم
نمیدونی مگه اینجا دلم تنگه
نمی بینی مگه با غصه دمسازم
سراغ از من نمیگیری مگیر اما
فراموشم نکن هرگز گل زیبا



دل کس را مشکن بیم ان است که روزی گر بخواهی دلی را بنوازی نتوانی!



در مرام ما رفیقان نیست رسم ترم دوست

عهد با هر کس ببندیم جانمان در دست اوست




اگر خداوند اروزی انسان را براورده میکرد من بی گمان دوباره دیدن تو را ارزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا!!

آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت!!!




دلم در دیدن رویت همیشه میزد فریاد

به یاد اولین روزی که مهرت در دلم افتاد





ادم عزیزانشو فراموش نمیکنه بلکه به ندیدنشون عادت میکنه

تقدیم به کسی که عادت به ندیدنش مثل فراموش کردنش غیرممکنه!!





گاه گاهی که دلم تنگ و نگاهم ابری است

کاش می شد که تو را میدیدم




چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم

خواستی گل نشوی تا به تو عادت نکنم





بوی گیسوی تو را نیمه شب اورد نسیم

تازه شد در دل من یاد رفیقان قدیم





اگر چشمان من دریاست تویی فانوس شبهایش

اگر حرفی زدم از دل ، تویی مفهوم و معنایش
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت
به شرطی که گهگاهی تو هم از من کنی یادی




به همان قدر که چشم تو پر از زیباییست

بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهائیست




وقتی خاطره های ادم زیاد میشه دیوار اتاقش پرعکس میشه

اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسش رو به دیوار بزنی

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد


به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

ار غمی داری

 

هنگامه نشسته بود ، من گفتم 

هنگام رسیده است باید راند 

سجاده پلک نازنین بگشای 

باید که نماز آخرین را خواند 

تر کن لب را به بوسه بدرود 

بگشای دو بال بادبان در باد 

ای مویت کمینگه ظلمت 

در نی نی چشم من نگاهی کن 

خون نیست ، سرشک نیست 

گرداب است 

هنگامه رسیده ، فتنه در خواب است 

باید که گذر کنم من گفتم 

سجاده زلف را چو افشاندی 

تردید تعمد است قلبم گفت 

از فاصله دو مرز هیچ وپوچ 

از معبر چشمهای هم ، در هم 

لب دوختی و نگاه گرداندی 

یعنی که ، سکان به دست تردید است 

ای فاصله دو مرز روح و تن 

ای لحظه جاودانگی ، اسمت 

ای قبله شب نشستگان ، چشمت 

شب می شکند 

سجاده زلف را چو افشاندی 

تردید تعمدیست بر هر پای

من می شکفم چو می وزی بر من 

ای فاصله دو مرز روح و تن 

جادویی شعر من بمان با من 

بنشین به کنارم ار غمی داری 

بشکن ، بشکن پیاله را ، باری 

هنگام گذشته است آه ...

آری


این شعر نیست



این شعر نیست آتش خاموش معبدیست 

این شعر نیست قصه احساس سنگهاست 

این شعر نیست نقش سرابیست در کویر 

این شعر نیست زندگی گنگ رنگ هاست 

گر شعر بود بر لب خشکم نمی نشست 

گر شعر بود از دل سردم نمی رمید 

گر شعر بود درد مرا فاش می نمود 

گر شعر بود تیغ به زخمم نمی کشید 

این شعر نیست لاشه مردیست پای دار 

این شعر نیست خون شهیدیست روی راه 

این شعر نیست رنگ سیاهی است در سپید 

این شعر نیست رنگ سپیدیست در سیاه 

گر شعر بود مونس چنگ و رباب بود 

گر شعربود از دل خود می زدودمش 

گر شعر بود بر لب یاران سرود بود 

گر شعر بود نیمه شبی می سرودمش

یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!



ای صورتِ پهلو به تَبَدُل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ
گر شور ِ به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر ِ سودازده بر سنگ
با من سر ِ پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبالِ تو، فرسنگ به فرسنگ
من رُستم و سهراب تو! این جنگ، چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ
یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دل تنگ

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت


دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد

کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت

در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم

«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت

نتوانست فراموش کند مستی را

هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست



ازباغ می برند جراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیت کنند

پوشانده اند"صبح"تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند

یوسف!به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند

دل تنگ


من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام
از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک
از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام...

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام

ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ

بی قرار توأم و در دل تنگم گله هاست


بی قرار توأم و در دل تنگم گله هاست 

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب 

در دلم هستی وبین من و تو فاصله هاست 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد 

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست 

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است 

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست 

باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق 

و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


به نسیمی همه راه به هم می ریزد 

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد 

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم 

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد 

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است 

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد 

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است 

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد 

آه یک روز همین آه تو را می گیرد 

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

شب ققنوس - شعر ها و نوشته های علی خلیلی

اقیت - مجموعه غزل فاضل نظری/ بخش اول

بیم فرو ریختن :

 

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

 

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

 

باز می پرسمت از مساله دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

 

 

 

 

نگرانی

 

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم

 

یک قطره آبم که در اندیشه دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

 

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

 

این کوزه ترک خورد چه جای نگرانی است

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

 

خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم !

 

 

 

 

آهو

 

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی

شاید از آن ساعت طلسمم کرد جادویی

 

شاید از آن پس بود که احساس می کردم

در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی

 

شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم

هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی

 

از کودکی دیوانه بودم مادرم می گفت :

از شانه ام هر روز می چیده ست شب بویی

 

نام تو را می کند روی میزها هر وقت

در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی

 

بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

 

اکنون ز تو با نا امیدی چشم می پوشم

اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی

 

آیینه خیلی هم نباید راستگو باشد

من مایه رنج تو هستم راست می گویی

 

 

 

 

به سوی ساحلی دیگر

 

به دریا می زنم شاید به سوی ساحلی دیگر

مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

 

من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم

که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر

 

به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم

به جز اندوه دل کند ندارد حاصلی دیگر

 

من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم

مرا می ساختند ای کاش از آب و گلی دیگر

 

طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد

من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر

 

به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم

مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر

 

 

 

 

 

می پندارم ماه

 

به نسیمی همه راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

 

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

به همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد

 

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد

 

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده ست

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

 

آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

 

 

 

 

خداحافظی

 

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

 

لب تو میوه ممنوع ولی لب هایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

 

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس ! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

 

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

 

خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها

عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد

 

 

 

 

در برزخ بهشت

 

در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام

چون زهر هرچه باشم اگر کم زیادی ام

 

بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند

بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام

 

با شور و شوق می رسم و طرد می شوم

موجم به هر طرف که بیایم زیادی ام

 

همچون نفس غریب ترین آمدن مراست

تا می رسم به سینه همان دم زیادی ام

 

جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ

در برزخ و بهشت و جهنم زیادی ام

 

قرآن به استخاره ورق خورد کیستم؟

بین برادران خودم هم زیادی ام

 

 

 

 

خط ها

 

خطی کشید روی تمام سوال ها

تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها

 

خطی کشید روی تساوی عقل و عشق

خطی دگر به قاعده ها و مثال ها

 

خطی دگر کشید به قانون خویشتن

قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

 

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید

خطی به روی دفتر خط ها و خال ها

 

خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد

با عشق ممکن است تمام محال ها

 

 

 

 

بوته زار

 

تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم

بگذار در جدا شدن از یار جان دهم

 

همچون نسیم می گذرد تا به رفتنش

چون بوته زار دست برایش تکان دهم

 

دل برده از من آنکه ز من دل بریده است

دیگردر این قمار نباید زیان دهم

 

یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود

چون نیستم صبور چرا امتحان دهم

 

یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست

نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

 

 

 

 

از حافظه آب

 

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت

 

خواستم نوح شوم موج غمت غرقم کرد

کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت

 

در قنوتم ز خدا عقل طلب می کردم

عشق اما خبر از گوشه محراب گرفت

 

نتوانست فراموش کند مستی را

هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت

 

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می شود از حافظه آب گرفت

 

 

 

 

 

انار

 

تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت

خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

 

شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن

نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

 

مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود

تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت

 

همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت

به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت

 

به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار

به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت

 

 

 

 

فواره های فرود

 

چه جای شکوه اگر زخم آتشین خوردم

که هر چه بود ز مار در آستین خوردم

 

فقط به خیزش فواره ها نظر کردم

فرود آب ندیدم فریب از این خوردم

 

مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند

که تیر وسوسه از یار در کمین خوردم

 

ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه

من از بهشت مگرمیوه با یقین خوردم

 

قفس گشودی ام و اختیار بخشیدی

همین که از قفست پر زدم زمین خوردم

 

 

 

 

سیب سرخ

 

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده ست

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست

 

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود

گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شده ست

 

ای سیب سرخ غلط زنان در مسیر رود

یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست

 

پر می کشی و وای به حال پرنده ای

کز پشت میله قفسی عاشقت شده ست

 

آئینه ای و آه که هرگز برای تو

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست

 

 

 

 

 

شعری در خاک

 

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست

جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست

 

نهال بودم و در حسرت بهار ولی

درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست

 

به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من

به جز مبارزه با آفریدگارم نیست

 

مرا ز عشق مگویید ، عشق گمشده ای ست

که هر چه هست ندارم که هر چه دارم نیست

 

شبی به لطف بیا بر مزار من ، شاید

بروید آن گل سرخی که بر مزارم نیست

 

 

 

 

ماه

 

نیستی کم از آیینه نه حتی از ماه

که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه

 

من محال است به دیدار تو قانع باشم

کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه

 

به تمنای تو دریا شده ام گر چه یکی است

سهم یک کاسه آب و لب دریا از ماه

 

گفتم این غم به خداوند بگویم دیدم

که خداوند جدا کرده زمین را از ماه

 

صحبتی نیست اگر هم گله ای هست از اوست

می توانیم برنجیم مگر ما از ماه!

 

 

 

 

شهر (1)

 

شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست

آسمانا کاسه صبر درختان پر شده ست

 

زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست

 

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم

چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده ست

 

بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند

دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است

 

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر

شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست

 

شهر گفتم؟شهر! آری شهر! آری شهر! شهر

از خیابان از خیابان از خیابان پر شده ست

 

 

 

 

نامه

 

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی

نبینمت که غریبانه اشک می ریزی

 

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن

بخند گر چه تو با خنده هم غم انگیزی

 

خزان کجا تو کجا تک درخت من باید

که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی

 

درخت فصل خزان هم درخت می ماند

تو پیش فصل بهاری نه اینکه پاییزی

 

تو را خدا به جهان هدیه داده چون باران

که آسمان و زمین را به هم بیامیزی

 

خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد

وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی

 

 

 

 

از سر بی حوصلگی

 

نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت

که زخم های دل خون من علاج نداشت

 

تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم

که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت

 

منم خلیفه تنهای رانده از فردوس

خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت

 

تفاوت من و اصحاب کهف در این بود

که سکه های من از ابتدا رواج نداشت

 

نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم

چراغ نه! که به گشتن هم احتیاج نداشت

 

 

 

 

ابریشم

 

راحت بخواب ای شهر آن دیوانه مرده ست

در پیله ابریشمش پروانه مرده ست

 

در تنگ دیگر شور دریا غوطه ور نیست

آن ماهی دلتنگ خوشبختانه مرده ست

 

یک عمر زیر پا لگد کردند او را

اکنون که می گیرند روی شانه مرده ست

 

گنجشک ها از شانه هایم برنخیزید

روزی درختی زیر این ویرانه مرده ست

 

دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش

آن شمع را خاموش کن پروانه مرده ست

 

 

 

 

دیواره

 

عشق تا بر دل بیچاره فروریختنی است

دل اگر کوه به یکباره فروریختنی است

 

خشت بر خشت برای چه به هم بگذارم

من که می دانم دیواره فروریختنی است

 

آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست

بی سبب نیست که فواره فروریختنی است

 

از زلیخای درونت بگریز ای یوسف

شرم این پیرهن پاره فروریختنی است

 

هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه

ماه در آب که همواره فروریختنی است

 

 

 

 

شاعر

 

تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست

نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست

 

فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم

که هر چه رود در این سرزمین مسافر توست

 

همان بس است که با سجده دانه برچیند

کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست

 

به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد

خوشا کسی که اگر شاعر است شاعر توست

 

که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!

به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست

آرامتر بگذر....

آرامتر بگذر....

ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت  .

بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .

آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید …

بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را  .

مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ...

فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...

جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز... آرام تر بگذر ...

وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! بارانِ هنگام طوفان را که می بینی

! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...

من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...

ای پرنده ! دست خدا به همراهت ...

اما نمی دانی ... نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...

از خود تهی شده ام ... نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟

 



+ نوشته شده در 89/06/05ساعت 1:16 توسط شادمهر | 3 نظر

 

 

برای تو می نویسم........

 

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست...

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...

برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است....

برای تویی که قلبت پـاک است...

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..........

 

من از خدا حافظی بدم میاد . اما....

رسول گرامی اسلام(ص) در تمثیلی زیبا در باره تأثیر دوست و  

همنشین صالح می‏فرمایند: 

 
«مَثلُ الجَلیسِ الصّالِح مَثلُ العَطّارِ اِنْ لَمْ یُعْطِکَ مِنْ عِطْرِهِ اَصابَکَ 

  

مِنْ ریحِهِ؛(4)  

 


مثال همنشین صالح همانند عطاری است 
 

 

که اگر از عطرش به تو نمی‏بخشد اما بوی عطرش به تو می‏رسد.» 

 

 رومنمیشه تو روتون نگاه کنم وسلام کنم 

 

اما نباید از ادب قافل شد 

 

سلام 

 

 

توفان طعنه خنده ما را ز لب نشست 

 

 

کوهیم و درمیان دریا نشسته ایم 

 

 

چون سینه جای گوهر یکتای راستیست 

 

 

زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم   

 

 

نمی خوام  چیزی بگم  فقط بگم که به همین امام هشتم من 

 

   قصد بدی نداشتم 

 

 

 

به خدا وندی خدا قسم 

 

 

 

من 10بار مطلب خوندم تازه دادم به یکی از دوستام که بخونه که 

 

 

 

 

 اگه چیزی بدی از دستم در رفته  

 

 

حذ ف کنه به همین محرم که من خودم در حدی نمیبینم   

 

بهش قسم بخورم 

 

 

من گفتم که شما ها خوشحال بشین 

 

 

 

به خدا من هر بار که روی کیبرد میزدم که یک کلمه را ثبت کنه 

 

 

 

 

با خودم میگفتم  همه بهم تبریک میگن همه خوشحال میشن 

 

 

 

من تمام احساس خوشحالی مو پوشته او کلمات  

 

 

 گذاشته بودم  

  نمیدونم شاید  فرق فکر ماها با شما همینه 

 

 

 

فکر میکنیم یک کار خوب میکنیم  اما  ازون کار بد تر نیست 

 

 

 

نمیدونم که  دیگه بنویسم یا نه   

 

 

 

 

سنگ صبور میگه تو بنویس  

 

 

تو که بانیت بد ننوشتی    .  اونا با نیت بد خوندن 

 

 

 

تو بنویس  حرف دلتو بنویس اما یک جوری که   

 

کسی ناراحت  نشه 

 

 

 

نمیدونم بازم بنویسم یا نه 

 

 

 

شایدم  این پست  تا آخر روی وبم باشه تا همه بفهمن  

 

 

 تاوانه اشتباه چیه  

 

 

 

 

نمیدونم 

 

 

 

فقط میدونم  به همون اندازه که واسه تک تک کلمات پست  

 

 

 

قبلی که نوشته بودم خوشحال بودم 

 

 

 

واسه تک تک  کلمات این پست  غمگینم 

 

 

 

نمیدونم شاید اشتباهم به حدی هست که خودم   

 

 نمیتونم درک کنم شایدم بزرگ شم درک کنم 

 

 

 

اما من همون اول که شما همرو دعوت میکردم میگفتم 

 

 

 

 

(به کمک شما نیاز دارم

 

 

 

نمیدونم 

 

 

 

خیلی چیزارو تا نصفه مینویسم و باز پاک میکنم و به خودم  

 

 

 

 

 

 میگم ولش کن  

 

 

یک سوال  تا حالا شده اشتباه کنید؟ 

 

 

 

تا حالا شده دوست واقعی باشید واسه یکی؟
 

 

 

یک سوال میدونید که چرا من سنگ صبور  دوست دارم؟ 

 

 

 

واسه اینکه میدونم اگه اشتباه کنم منو میبخشه 

 

 

 

نمیدونم اینارو چرا به شما میگم اما دلم پره 

 

 

نمیدونم شاید من گناه کارم 

 

 

نمیدونم به خدا نمیخوام از پست قبلی دفاع کنم 

 

 

اما  به قول سنگ صبور ولشکن بی خیال 

 

 

 

روی صحبتم با اونای هست که   

   واسه من از هیچ فوشی کم  نذاشتن 

 

 

فقط میتونم بگم  ممنون   مرسی  

 

  

 

 

خیلی زیاد شد میترسم  هوسلتون سر بره بقیشو نخونید 

 

 

 

ولی همینو بدونید  که داره دلم میترکه از این همه محبت  

 

 

 

شما عزیزان 

 

 

نمیدونم به خدا نمیدونم من نه چیزی نوشتم که باعث  

  تحریک بشه 

 

 

نه عکسی گذاشتم  همش حرفام بود 

 

 

حرفای که تو دنیای واقعی نمیتونم به کسی بگم و رو دلم  

 

 

 

مثل سنگ شده بود 

 

 

 

نمیدونم  چی بگم   

 

 

اما همینو میدونم با سمیم قلب و با چشمانی اشک آلود  

 

 

 

  

  

 

 

از همه شما عزیزان خواهش میکنم منو ببخشید  

 

 

 

احسان امو . آقا  رضا. به خدا من پشتم به خدا گرم بود رفتم 

 

 

 

 اونجاو خدا هم کمکم کرد   

 

 

میخوام بگم بازم اما نمیدونم چرا زیر گلوم سنگین شده و  

 

 

 

 

نمیزاره نفس بکشم همش همش آب دهانم  

  قورت میدم که گریه نکنم 

 

 

تورو خدا منو ببخشید 

 

 

دوستام میدونن من از خدا حافظی بدم میاد  

 

 

 اما خدا حافظ 

 

 

 

شاید زود تصمیم گرفتم نمیدونم  

 

 

 

 

با تشکر  دوستی که لیاقت دوستی باشمارو نداشت  

 

 

    یک  ناراضی  

 

 

  

دل را آهسته حمل کنید.شکستنی ست!  

 

 

آخرین حرف و خداحافظی

بگذارید بگریم ، به پریشانی خویش

که به جان آمدم از بی سر و سامانی خویش

غم بی همنفسی کشت مرا در این شهر

در میان، با که گذارم ، غم پنهانی خویش

اندر این بحر بلا ، ساحل امیدی نیست

تا بدان سوی کشم کشتی طوفانی خویش

زنده ام باز ، پس از این همه ناکامی ها

به خدا کس نشناسم به گرانجانی خویش

گفتم ای دل که چو من خانه خرابی دیدی

گفت: ما خانه ندیدیم به ویرانی خویش

جان چو پروانه به پای تو فشاندم چون شمع

بینمت رقص کنان بر سر قربانی خویش

ما به پای تو سر صدق نهادیم و زدیم

داغ رسوائی عشق تو ، به پیشانی خویش

آخرین حرف و خداحافظی

سلام اخر


اما نه خداحافظ


یک خداحافظی که دیگه محاله سلامی در پی داشته باشه .دارم روی تمام احساساتم پا میذارم. این وبلاگ قسمتی از حرفهای نا گفته دلم بود که بعضی ها مسخره ام می کردند . بگذریم چه خوب و چه بد ، چه تلخ و چه شیرین ، من در اینجا به پایان رسیدم . اما دوست دارم برای آخرین بار یکی دیگر از احساسات خود را بگویم احساساتی که هیچ وقت در قلب من پایان پذیر نیست . الان وقت خیال منه روزایی که مرورش بیشتر از همه وقت منو داغون میکنه روزایی که میتونست برام خاطره انگیز باشه وقت یک عروسیه ، یک وصالی که هر گز وصال نمیشه ، چون خدا نخواست ، وصالی در کار نیست . فقط توی خیال من وصاله ، بخند بخند . با خودم میگم که چرا اینقدر وصال وصال میکنی . آهیییییییییی باشمام نرقصین ، دست نزنید هل هله نکنید هورا نکشید که عروسیم شیون شُد. سیاهی قلب و روزگارم همیشگی شد نه نه نه شیوین نکنید سیاه نپوشید گریه نکنید بر سرُ و صورت خود نزنید . چون اینجا عروسی مرگ است . نه ماشین عروسی هست با گلهای رُز و لیلیوم نه تاج گلی با گلهای سفید برای مزارم ، نه تالاری برای عروسی نه مسجدی برای ختم قرآن برای آرمش روحم ،همیشه دوست داشتم عروسیم تو نیمه شعبان باشه از ازل عاشق نیمه شعبان بودم اما مثل اینکه این نیمه شده نیمه عذاب من ، نیمه شعبانی که همیشه آرزوی اون رو داشتم اما نمی دونم چرااین بار ازش گریزانم این نامه ی که این بار میخوام بنویسم یکمی طولانیه اما بیشتر از نامه های قبلی دوستش دارم چون میخوام اول نامه رو به امام زمان تقدیم کنم. بعد به زبان تمام عاشقان بنویسم پس:
شروع میکنم نامه رو بسم الله ، و با اسم منجی عالم بشریت من می نویسم نامه رو برای دل تنگم ، دلم که عمریه که داره میگیره بهونه ، میخواد دل بکنه از این زمونه، توی فانوس روشن شب تار، واسه این دل سر گشته بی یار ، دیگه وقتشه بارون بباره بریزه رو سر شب و ستاره شبهای انتظار شبهای دل تنگ که میزنه به شیشه دلم سنگ ، ای تو هستی این دل شکسته ی من نای نفسهای خسته من که جرعه ناز نگاتم پنجره ی روبه خنده هاتم دیونه اون عظمت و اسم آشناتم ، ای یروز گل میکنه غنچه رویا اگه پا بذاری رو فرش چشمام می شینه رو سرم سایه دستات ، می پیچه تو دلم عطر نفس هات ،خدا کی میرسه لحظه دیدار با امامم، دل از خواب قفس کی میشه بیدار، هنوز منتظرتم خسته و بی تاب ،که شب گم بشه تو خنده مهتاب ، غصه آوارگی بغض همیشه موندنی گرفته قلب آدما رو، یک درد نانوشتنی ،باید بیای مهدی باید بیای دیگه نمونده فرصتی، قصه مهربونی هات شده دوباره خط خطی، یک لغمه نون ،یکم نفس، یک جای خواب ، بس شده برای خیلی ها، یک آرزو مثل هوس ، رد سیاه بی کسی تو سرنوشت آدما، دیگه نمونده طاقتی ، حضرت عاشق ها بیا، دیگه وقتی نمونده ،اما تو این روز تو که نیمه شعبانه روزتولد مهدی باشه ، روز جمعه هم باشه ، اون وقت یک عروسی خیالی بهم ریخته باشه ، وای وای چه میشه ، نخند گریه هم نکن چون دیگه درست نمیشه ،کم از دلتنگی بگو ای رسوای زمونه ، واسه کسی که این همه داری میگی اون که نه می بینه ، نه میدونه ، نه میخونه ، وای خدایا چیکار کنم تا بدونه ، برای خوشبختی و سلامتیش همیشه دستم روبه خداست ، باز داری که زمزمه دلت رو میکنی...! ، عیب نداره آخرین بار بگو تا همه بدونن حرف دلت رو شروع کن و بگو ،آخه خدایا من یحرفی داشتم ، مگه تو این عشق چیزی کم گذاشتم ، آخه مگه من دوستش نداشتم ، زندگیم رو من به پاش گذاشتم ، تو منو تنها گذاشتی رفتی ، رفتی نموندی پیشم،تو که رفتی و گفتی دل تنگت نمیشم تو که منو سوزوندی ، همش میخوای عوض بشم تو زندگیت زیادیم، باشه میرم چکار کنم من اینجوریم نمیتونم عوض بشم چیزیه، که خدا میخواد و تو سرنوشت من گذاشته ، این بلا چی بود آوردی سر من ، روح من مرده فقط مونده یک تن ،اصلا به فکر قلبم نبودی ، با دروغ کشتی منو هم دل من ، رو به دیوار ولی گریه می کنم ، تو شدی بزرگترین حسرت من ، تو دلت به من می خندی میدونم ، تو بخند به غیمت مردن من ، فرق من با تو توی صداقته ،من دلو حرفم یکیه می بینیش ، اما دل تو برفی و پر از خیانته ، دنیا عاشق ها رو گردن میزنه ، زنده بودن آخر حقارته ، دل من رو جز تو هیچ کس نشکست ، تو حقیقت که ندارم دل تو، ولی شب دیدن تو یک عادته ، باشه بای بای میکنم با اسم تو وعده ما وعده ی قیامته ، تو شعر هم دیگه تکراری شدی ، تو شدی بزرگترین نی زن من ، تو دیگه رفتی با یک غریبه ، ای غریبه ای غریبه میشنوی صدای من ،یه چیزی میخوام ازت ، غریبه مواظبش باش که سپردمش بدستت ، خدا نخواست که قسمت من شه ، حتی اون خنده تلخش ، غریبه نذاری عشقم تو حسرت خنده بمونه ، غریبه وقتی داری عشق من رو بغل می گیری... نه نیست این نیست عشق منکه دیگه این نیست ،نه نیست این نیست حق من از دنیا این نیست ، غریبه فکر نکن ناراضیم یا که حسودی میکنم ، عشق اون مرهم من بود مرحم قلب کبودم ،آرزو داشتم بشینم به کنارش لب باغچه نه، اینکه کارت عروسی شو بذارن لب طاقچه ، غریبه راستی میگم عشق من رو چه جور می بوسی ........، نه نیست این نیست عشق من حق من این نیست ، رد میشی از کنار من می بینمت بغض میکنم می خوام صدات کنم ولی نفسم رو حبس میکنم یادته باشه یروزی ما باهم دیگه چه جور بودیم ، یه روز باهم میخندیدیم همیشه جور جور بودیم نگفتی عشقت کجا رفت نگفتی که دلم چی شد ، راستی یه روزی زنگ زدی گفتی بهم بازم بیام ، ولی تو میدونی که من توغربت تنهاییام تنهای تنها میمونم فقط به فکر خاطرات راستی فقط یه چیز دیگه تویی مرور خاطرات ..... احساسم رو بده من دیگه واست غریبه ام ، شب ها میای تو خواب من نبودنت مرگ برام، تنهایی رو حس میکنم ، دلم می خواد که واقعا وجودت رو لمس بکنم ،با خودم میگم چرا هرکی تو دنیا عاشقه یروزی یکجا میمیره ، چرا تو دنیا هیچ کس نمیتونه دست عشقش روبگیره ، چرا آدما همیشه تن میدن به هوس چرا ....! چرا..؟ حالا اینجا داد میزنم عشق تو هم خیانته ،دیگه نمیخوام باتو باشم هرچی کشیدم دیگه بسه تورو،نمیخوام اخه دروغه همه حرفات اینو میدونم اخه دروغ نم چشمات اینو میدونم دیوونه میشم وقتی میبینم بازیچه بودم میون دستات اخه تو بودی همه وجودم از وقتی که رفتی دلم گرفته امون نمیده اشک دو دیده ،از تو میخونم اما میدونم برنمیگرده ،همه حرفات بغض و غم هات بامنه عشق تو خواب بود برام میخوام پا شم ، این رو میگمووسلام رهبرعاشق ها میشم ، حکم میدم که دیگه عاشقی حرام ، آدم دیگه بدش میاد وقتی که میفهمه کی هستی ، چقدر انسانیت مرده ، چقدر بی خود شده هستی ، خیانت هات که ثابت شد ،تو قلبم کشتمت فوراَ ، شعار میدم علیه عشق دیگه عمراَ دیگه عمراَ ، غصه نخور دل من اون دیگه تو رو نمی خواد ، غصه نخور بذار بره اگه بخواد پیشت میاد ، آخه قلبشم تو رو دیگه نمی خواد بذار بره هرجا میخواد ، چرا رفتی و دلم رو سوزندی ، تو دلت از جایی دیگه سوخته بود اون وقت منو سوزوندی، دیگه نمی خوای من رو میگی از جلوی چشمام های من دور شو ، مگه تو خدا نداری داری زود تنهام میذاری ، چطور دلت اومد بگی دوستم نداری منو فراموش کن ، جلو هوس هات رو بگیر، بخدا بد سوزوندتت ، بگو دست روزگار چند بار به زمین کبوندت ، من رو که کشتی بی وفا سر مزار من نیا روزهای پنجشنبه نگو بیادتم ای بی خدا ، خبر دادن فرشته ها که بیا عشقت رو ببین ، با کنایه گفتن بهم از خجالت برو بمیر ، از اون بالا دیدم کنارشی تنگ غروب به احترام مردنم حداقل یک دقیقه سکوت ، دیگه دیره نگو ،عاشقم بودی نگو، من تنهات گذاشتم نگو، کاش بامن بودی نگو، تو خودت نخواستی، توکه دنبالم نگشتی ،اره من تو رو نخواستم ، من تورو تنهات گذاشتم ، ولی عشقم باورم کن، من که چاره ای نداشتم ،اگه قلبم رو شکستی، اگه نیستم اگه هستی بیخیال غصه نخور، دیگه عیبی نداره که نموندی پیش، من منو کشتی دستی دستی، بی خیال غصه نخور،اگه قلبم بی تو پژمرد اگه خوشبختی مو باد برد، بیخیال غصه نخور ،اگه روزی روزگاری، شنیدی که عاشقت مرد، بیخیال غصه نخور، چشمای نازتو رو من میبوسم، بدون تو من تو قبرم میپوسم، بی خیال غصه نخور، دستاتو من نگرفتم توی این دنیاو رفتم بیخیال غصه نخور، اینجا هم یادم میاد عشق تو با سوز و گداز ، روز ها رو هاشور میزنم تو جهنم خدا ، هی پشت هم لعنت میدم فرشته های رو سیاه ، دیدی آخر تو رودیگه تنها گذاشتم و رفتم از این دنیا ، دیدی چیزی تو دستام نداشتم رفتم توی اون دنیا ، حالا خونم شده تاریک، رفیق وهمدمم خاک ، من همونی هستم که میگفتی دلم نا پاکه ، می بینم سر مزارم امدی گریونی ، پیراهن مشکی پوشیدی امدی مهمونی ،دیگه جون من شده از تن جدا خنده هاتو دوست دارم ، گریه نکن برای من، ببین خانومی گلم گریه نکن ،بهم لبخند بزن ،اشکاتو پاک کن ،اینو سرنوشت میخواست دور باشیم از هم ،منطقی باش گل من خودتو تو گول نزن، تو رفتی مونده عکسات با من هنوز، جای خطاتو توی دستم دارم ، میدونم میخوای حلالت کنم ، اما دیره دیگه من نمیتونم، که ببخشمت خودت میدونی که چرا!....... شاید تو فکر عزتی ، شاید تو فکر لرزوندنم تو کفنی ، می بینی که من دیگه زیر خاکم ، تو دیگه دست های گرمم رو نداری حالا من بی کس تنهام زیر خاک همه شبهام ، راستی تا یادمه اینو بهت بگم، تو یک مشت نامه گذاشتی پیش من، بیا نامه هات رو بر دار و ببر دیگه هیچ وقت لاف عاشقی نزن ،شبها با یاد تو گریه میکنم ، عوض خوب بودنت واسه بدیات گریه میکنم، ای بابا دنیا دو روزه میگذره، توی جرمهایی که داری خدا اینم میگذره ، منو غصه ها منو پاکی قلب بی انتها، منو سالها دوری از آسمون ، منو عشقی که گم گشده بی نشون ، منو وعده های سراسر فریب ، منو حرفهای که موندن غریب ، منو انتظار منو انتظار ، منو قلب پاخورده بی قرار،حالا میگم به دنیا ، برای یکبار شده روزگار بیا واسه این دل خرابم، بد نیار بیا شکست منو خط بزن برای یک بار بشنو حال من ، کجاای هوای پر از دل خوشی ، کجاای شب خالی از خود کشی ، کجاای تو ای لحظه های بهاری، کجاای تو روی خوش روزگار ، من از عاشقی سیرم ،اما افسوس که عمری را عاشق بودم ، اونم یک خداحافظی بی مقدمه ، وقتی خداحافظی بی مقدمه باشه، گلم کلمات زیادی رو نمی توان پیدا کرد شاید غم انگیز ترین لحظه زندگی وداع آخر باشه اونم با تمام خاطرات ، یکجا خداحافظی کردن، خداحافظی شاید سخت ترین جمله روی زمین باشد ولی دیگر نمیخواهم به تو و عشقت بیاندیشم ،دیگه وقت خداحافظیه باید بگم خدانگهدار رو ، خدا حافظ ای خونه خالی من ، خداحافظ ای عشق پوشالی من ، خداحافظ ای گرد خاک نشسته ، خداحافظ ای شیشه های شکسته ، خداحافظ ای خاطره های پر از درد ، خداحافظ ای لحظه های غم سرد ،خدا حافظ ای عمر بیخود گذشته ، خدا حافظ ای زخم زبون های روزگار ، خداحافظ ای نامردی های روزگار ، خداحافظ ای نامه های نوشته ، خداحافظ ای نامه های خونده نشده و خداحافظ همه برای همیشه.


بهترین لحظه دیدار پایان انتظار است

به نام او

                                                              به نام او

زندگی درک همین اکنون است .

زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد .

تو نه در دیروزی

و نه در فردایی

ظرف امروز پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با امید است.

 

دیگه حس نوشتن ندارم این روزا انقدر سرم شلوغه که به هیچ کارم نمی رسم امروز بعد از ۲ هفته وقت کردم بیام نت نمی دونم میخوام چی کار کنم فقط یه وقت کافی میخوام که کارهامو بکنم و یه ذره هم انگیزه.شاید این وب رو بستم شایدم گذاشتم همین جوری بمونه یا یه وب دیگه درست کردم چون از اینجا خسته شدم دیگه نمی خوام این مزخرفات عاشقانه رو بنویسم نه واسه اینکه شکست عشقی خورده باشم هاا نه چون من که تا حالا عاشق نشدم که بفهمم معنی این چیزها چیه. به خاطر همین میخوام نوع نوشته هام رو تغییر بدم شاید این آخرین نوشته ام باشه..........

آواز عاشقانه ما در گلو شکست

                                            حق با سکوت بود صدا در گلو شکست

تا آمدم با تو خداحافظی کنم

                                             بغضم امان نداد و خدا...درگلو شکست

داستان عاشقانه دختر 16

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

 
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.



دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.



ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد

سری جدید مطاب طنز شهریور 89

حالا هی بگو که زن نگیر..

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

...

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

 
 قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل

انواع زن‌ها

زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد.

زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در می‌آورد.

زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.

زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.

زنها مثل تخت خوابگاه هستند نوها و تازه هایشان کمیابند و کهنه هایش هم سرو صدا زیاد می کنند.

زن ها مثل الکل هستند دیر بجنبی همهشان می پرند.

زنها مثل عینک دودی هستند با هردودنیا را تیره و تار می بینی.

زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا.

زنها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.

زنها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.

زنها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.

زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند.

انواع مردها

مردها مثل مخلوط کن  هستند در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد

مردها مثل آگهی بازرگانی  هستند حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمیتوان باور کرد

مردها مثل کامپیوتر  هستند. کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند

مردها مثل سیمان  هستند. وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی

مردها مثل طالع بینی مجلات  هستند. همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند.

مردها مثل جای پارک  هستند. خوب هایشان قبلا اشغال شده و آنهائی که باقی مانده اند یا کوچک هستند یا جلوی درب منزل مردم

مردها مثل پاپ کورن ( ذرت بو داده ) هستند. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند

مردها مثل باران بهاری  هستند . هیچوقت نمیدانید کی می آیند ، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود

مردها مثل پیکان دست دوم  هستند ارزان هستند و غیر قابل اطمینان.

مردها مثل موز هستند، هرچه پیرتر میشوند وارفته تر میشوند

مردها مثل نوزاد هستند، در اولین نگاه شیرین و بامزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید

عکس های جدید و بسیار زیبای سریال قلب یخی

عکس های جدید و بسیار زیبای سریال قلب یخی با کیفیت بالا

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

عکس های سریال قلب یخی

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

 

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

عکس های سریال قلب یخی

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

عکس های فیلم قلب یخی

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

 

 

عکس های سریال قلب یخی - www.98ax.com

ساحل دریا

ساحل دریا

Love-عاشقانه

 

تو چشاش حلقه ی عشقه توی قلبش غم دنیا 

منتظر به راه می یاره تا بیاد امروز و فردا


باورش نمی شه عشق و همه دنیاش زیر ابه 

تنها مونده توی ساحل زندگی براش عذابه تنها یی براش عذابه


خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمی ره    

همه دنیاش زیر اب و خودشم به غم اسیره

دست این رحم زمونه عشفشو برده به دریا 

حالا از خودش میپرسه میادش آیاوآیا

عاشقی که تنها باشه توی دنیا نمیمونه     

دل عاشق رو شکستن شده کار این زمونه


خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمیره    

همه دنیاش زیر اب و خودشم به غم اسیره


هرگز از یادش نمیره 

از غم دوریش میمیره  

 از غم دوری میمیره

دیگه از یادش نمیره        

 از غم دوریش میمیره...........

شعر های عاشقانه

به چشمانت عادت کرده بودم / با دستانت رفاقت کرده بودم
نمى آیى توامشب کاش دیشب / دل سیرى نگاهت کرده بودم

دلم در حلقه غمها نشسته / زبانم بسته و سازم شکسته
وجودم پر ز شعر عاشقانه ست / تو را می خواهم و اینها بهانه ست

عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی
عشق آن است که صد دل به یک یار دهی

کاش بودی تا دلم تنها نبود / تا اسیر غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی / بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

کاش می شد قلب ما از یاس بود / تک تک گلبرگ آن احساس بود
پاک و سبز و ساده و بی ادعا / کاش می شد بهتر از الماس بود
کاش می شد عشق را تفسیر کرد / عاشقی را با محبت سیرکرد

عاشقى را شرط اول ناله و فریاد نیست
تا کسى از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقى کار هر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست

تقدیم به آنکه دارمش دوست
تقدیم به آن که قلبم از اوست
اگر مهتاب از تن بر کند پوست
جدا هرگز نگردد یادم از دوست

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست
حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست
من تشنه یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست


در ذهن نیافرینمت می میرم
از شاخه اگر نچینمت می میرم
ای عادت چشم های بی حوصله ام
یک روز اگر نبینمت می میرم

قسمتی ار وصیت نامه ادوارد ادیش

من ادوارد ادیش هستم که برای شما می نویسم ، یکی از بزرگترین تاجران امریکایی با سرمایه ای هنگفت و حساب بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش گیج می شوم ! دارای شم اقتصادی بسیار بالا که گویا همواره به وجودم وحی می شود چه چیز را معامله کنم تا بیشترین سود از آن من شود ، البته تنها شانس و هوش نبود من تحصیلات دانشگاهی بالایی هم داشتم که شک ندارم سهم موثری در موفقیتهای من داشت .
یادم هست وقتی بیست ساله بودم خیال می کردم اگر روزی به یک چهلم سرمایه فعلیم برسم خوشبخترین و موفقترین مرد دنیا خواهم بود و عجیب است که حالا با داشتن سرمایه ای چهل برابر بیشتر از آنچه فکر می کردم باز از این حس زندگی بخش در وجودم خبری نیست .

ادامه مطلب را بخوانید…


من در سن 22 سالگی برای اولین بار عاشق شدم . راستش آنوقتها من تنها یک دانشجوی ساده بودم که شغلی و در نتیجه حقوقی هم نداشتم . بعضی وقتها با تمام وجود هوس می کردم برای دختر موردعلاقه ام هدیه ای ارزشمند بگیرم تا عشقم را باور کند و کاش آن روزها کسی بود به من می گفت که راه ابراز عشق خرید کردن نیست که اگر بود محل ابراز عشق دلباخته ترین عاشق ها ، فروشگاهها می شد !!
کسی چیزی نگفت و من چون هرگز نتوانستم هدیه ای ارزشمند بگیرم هرگز هم نتوانستم علاقه ام را به آن دختر ابراز کنم و او هم برای همیشه ترکم کرد . روز رفتنش قسم خوردم دیگر تا روزی که ثروتی به دست نیاوردم هرگز به دنبال عشقی هم نباشم و بلند هم بر سر قلبم فریاد کشیدم : هیس ، از امروز دگر ساکت باش و عجیب که قلبم تا همین امروز هم ساکت مانده است …
و زندگی جدید من آغاز شد …
من با تمام جدیت شروع به اندوختن سرمایه کردم ، باید به خودم و تمام آدمها ثابت می کردم کسی هستم . شاید برای اثبات کسی بودن راههای دیگری هم بود که نمی دانم چرا آنوقتها به ذهن من نرسید …
دیگر حساب روزها و شبها از دستم رفته بود . روزها می گذشت ، جوانیم دور میشد و به جایش ثروت قدم به قدم به من نزدیکتر می شد ، راستش من تنها در پی ثروت نبودم ، دلم می خواست از ورای ثروت به آغوش شهرت هم دست یابم و اینگونه شد ، آنچنان اسم و رسمی پیدا کرده بودم که تمام آدمهای دوروبرم را وادار به احترام می کرد و من چه خوش خیال بودم ، خیال می کردم آنها دارند به من احترام می گذارند اما دریغ که احترام آنها به چیز دیگری بود .
آن روزها آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نمی کردم در گوشه ای از زنده ماندنم کمی زندگی هم بکنم ! به هر جا می رسیدم باز راضی نمی شدم بیشتر می خواستم ، به هر پله که می رسیدم پله بالاتری هم بود و من بالاترش را می خواستم و اصلا فراموش کرده بودم اینجا که ایستادم همان بهشت آرزوهای دیروزم بود کمی در این بهشت بمانم ، لذتش را ببرم و بعد یله بعدی ، من فقظ شتاب رفتن داشتم حالا قرار بود کی و کجا به چه چیز برسم این را خودم هم نمی دانستم !
اوایل خیلی هم تنها نبودم ، آدمها ی زیادی بودند که دلشان می خواست به من نزدیکتر باشند ، خیلی هاشان برای آنچه که داشتم و یکی دو تا هم تنها برای خودم و افسوس و هزاران افسوس که من آن روزها آنقدر وقت نداشتم که این یکی دو نفر را از انبوه آدمهایی که احاطه ام کرده بودند پیدایشان کنم ، من هرگز پیدایشان نکردم و آنها هم برای همیشه گم شدند و درست ازروز گم شدن آنها تنهایی با تمام تلخیش بر سویم هجوم آورد . من روز به روز میان انبوه آدمها تنها و تنها تر میشدم و خنده دار و شاید گریه دارش اینجاست هیچ کس از تنهایی من خبر نداشت و شاید خیلیها هم زیر لب زمزمه می کردند : خدای من ، این دگر چه مرد خوشبختیست ! و کاش اینطور بود …
و باز روزها گذشت ، آسایش دوش به دوش زندگیم راه می رفت و هرگز نفهمیدم آرامش این وسط کجا مانده بود ؟
ایام جوانی خیال می کردم ثروت غول چراغ جادوست که اگر بیاید تمام آرزوها را براورده می کند و من با هزاران جان کردن آوردمش اما نمی دانم چرا آرزوها ی مرا براورده نکرد …
کاش در تمام این سالها تنها چند روز، تنها چند صبح بهاری پابرهنه روی شنها ی ساحل راه می رفتم تا غلفلک نرم آن شنهای خیس روحم را دعوت به آرامش می کرد .
کاش وقتهایی که برف می آمد من هم گوله ای از برف می ساختم و یواشکی کسی را نشانه می گرفتم و بعد از ترس پیدا کردنم تمام راه را بر روی برفها می دویدم .
کاش بعضی وقتها بی چتر زیر باران راه می رفتم ، سوت می زدم ، شعر می خواندم ،
کاش با احساساتم راحتر از اینها بودم ، وقتهایی که بغضم می گرفت یک دل سیر گریه می کردم و وقت شادیم قهقهه خنده هایم دنیا را می گرفت …
کاش من هم می توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان چشمهایم عشق را می گفتم …
کاش چند روزی از عمرم را هم برای دل آدمها زندگی می کردم ، بیشتر گوش می کردم ، بهتر نگاهشان می کردم …
شاید باورتان نشود ، من هنوز هم نمی دانم چگونه می شود ابراز عشق کرد ، حتی نمی دانم عشق چیست ، چه حسیست تنها می دانم عشق نعمت باشکوهی بود که اگر درون قلبم بود من بهتر از اینها زندگی می کردم ، بهتر از اینها می مردم .
من تنها می دانم عشق حس عجیبیست که آدمها را بزرگتر می کند . درست است که می گویند با عشق قلب سریعتر می زند ، رنگ آدم بی هوا می پرد ، حس از دست و پای آدم می رود اما همانها می گویند عشق اعجاز زندگیست ، کاش من هم از این معجزه چیزی می فهمیدم …
کاش همین حالا یکی بیاید تمام ثروت مرا بردارد و به جایش آرام حتی شده به دروغ ! درون گوشم زمزمه کند دوستم دارد ، کاش یکی بیاید و در این تنهایی پر از مرگ مرا از تنهایی و تنهایی را از من نجات دهد ، بیاید و به من بگوید که روزی مرا دوست داشته است ، بگوید بعد از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند ، بگوید وقتی تو نباشی چیزی از این زندگی ، چیزی از این دنیا ، از این روزها کم می شود .
راستی من کجای دنیا بودم ؟
آهای آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟؟؟
اگر هست تو را به خدا یکی بیاید و در این دقایق پر از تنهایی به من بگوید که مرا دوست داشته است …

60 ضرب المثل های جالب درباره ازدواج

از میان ضرب المثل های ملل مختلف و همین طور سخنان شخصیت های بزرگ جهان پیرامون ازدواج شصت مورد را انتخاب کرده ایم. بسیاری از این حرف ها جنبه شوخی و مزاح دارد اما تعداد دیگری از آنها شاید وصف حال من و شما باشد! همین طور قسمت دیگری از این گفته ها می تواند برای عده ای حکم کلید راهنما را داشته باشد.

1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)

2- مردی که به خاطر ” پول ” زن می گیرد، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )

3- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )

4- زنی سعادتمند است که مطیع ” شوهر” باشد. ( ضرب المثل یونانی )

5- زن عاقل با داماد ” بی پول ” خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )

6- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )

7- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. ( ضرب المثل آلمانی )

8- داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )

ادامه مطلب را بخوانید….

9- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)

10-داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .( ضرب المثل فرانسوی )

11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )

12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن . ( ضرب المثل آذربایجانی )

13- برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی . ( ضرب المثل چینی )

14- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن . ( ضرب المثل چینی )

15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)

16- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل ترکی )

17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)
18- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )

19- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )

20- ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )

21- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. ( بورنز )

22- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )

23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )

24- اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است . ( محمد حجازی)

25- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم . ( خانم پرل باک )

26- با زنی ازدواج کنید که اگر ” مرد ” بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)

27- با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)

28- برای یک زندگی سعادتمندانه ، مرد باید ” کر ” باشد و زن ” لال ” . ( سروانتس )

29- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ ” شجاعت ” می خواهد. ( کریستین )

30- تا یک سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )

31- پیش از ازدواج چشم هایتان را باز کنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. ( فرانکلین )

32- خانه بدون زن ، گورستان است . ( بالزاک )

33- تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد)

34- ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو ” زنده ” می شوند و اگر ” بد ” شد هر دو می میرند. ( سعید نفیسی )

35- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! ( تن )

36- شوهر ” مغز” خانه است و زن ” قلب ” آن . ( سیریوس)

37- عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاک )

38- قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)

39- مردانی که می کوشند زن ها را درک کنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج کنند. ( بن بیکر)

40- با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می کشد و زن روی آینده اش . ( سینکالویس)

41- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید . ( پاستور )

42- ازدواج کنید، به هر وسیله ای که می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. ( سقراط)

43- قبل از رفتن به جنگ یکی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا کن . ( یکی از دانشمندان لهستانی )

44- مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. ( کارول بیکر)

45- من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . ( آگاتا کریستی)

46- هر چه متأهلان بیشتر شوند ، جنایت ها کمتر خواهد شد. ( ولتر)

47- هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند . ( جانسون )

48- زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج کند که زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را که شنونده خوبی نیست ، تحمل کند. ( کینهابارد)

49- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود که آنها بر سر مسائل کوچک با هم مشکل پیدا می کنند. ( شاو)

50- وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه کنی ، مهمان هایت را یک شب خوشحال می کنی و خودت را عمری ناراحت ! ( روزنامه نگار ایرلندی )

51 – هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند. ( ضرب المثل اسکاتلندی)

52 – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن . ( ضرب المثل آلمانی )

53 – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر کنی . ( شارل بودلر )

54 – دوام ازدواج یک قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسکاتلندی )

55 – ازدواج پدیده ای است برای تکامل مرد. ( مثل سانسکریت )

56 – زناشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می کند . (ضرب المثل آلمانی )

57 – ازدواج قرارداد دو نفره ای است که در همه دنیا اعتبار دارد. ( مارک تواین )

58 – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر )

60 – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر کنی. ( شارل بودلر )

۱۵ نکته کامپیوتری که اگر ندانید باعث خنده دیگران می شوید

۱۵ نکته کامپیوتری که اگر ندانید باعث خنده دیگران می شوید





افراد زیادی از خیلی از تعاریف و نکات ابتدایی کامپیوتر که برای اکثر مردم خصوصآ جوانان بسیار بدیهی و جا افتاده است بی اطلاع هستند. 

در ادامه به توضیح برخی از ابتدایی ترین نکاتی می پردازم که هر کاربر ساده کامپیوتر باید بداند. اگر از کاربران تازه کار کامپیوتر هستید دوستانه توصیه می کنم این مطلب را با دقت بخوانید.

1- اول آدرس ایمیل www نمی گذارند: اول آدرس ایمیل هرگز www نمی گذارند.

Email address doesnt have WWW

2- اینترنت اون علامت e آبی رنگ نیست: اون e آبی رنگ علامت برنامه Internet Explorer، محصول شرکت Microsoft است. خود اینترنت یک شبکه است که برنامه یا آیکون خاصی ندارد.

That blue E icon is Internet Explorer not the internet!

Internet Explorer به شما کمک می کند از این شبکه برای دیدن سایت های مختلف استفاده کنید. درست مثل اینکه می توانید برنامه کانال های تلویزیون را با یک تلویزیون Panasonic یا با یک تلویزیون Sony یا با هر مارک دیگری ببینید…

برنامه های دیگری هم وجود دارند که کار آن e آبی را می کنند و حتی خیلی بهتر! مثل Safari، Chrome، Opera یا Firefox که می توانید از آنها استفاده کنید.

3- چت همان یاهو مسنجر نیست: چت کردن لازم نیست حتمآ با برنامه یاهو مسنجر انجام شود. یاهو یکی از شرکت هایی است که سرویس چت اینترنتی را ارائه می کند. با ICQ، MSN Messenger یا Gtalk و… هم می توانید چت کنید (با سایر کاربران همان سرویس).

Popular chat softwares icons


4- هر کامپیوتری الزامآ ویندوز نیست: این خیلی مهمه! ببینید یک کامپیوتر را خاموش فرض کنید! اصلآ به آن چه روی صفحه مانیتورش دیده می شود فکر نکنید. این به خودی خودش یک کامپیوتر است. حالا باید یک برنامه روی این کامپیوتر نصب بشه که این کامپیوتر بتونه روشن بشه و ما ازش استفاده کنیم. به این برنامه ها می گوییم «سیستم عامل» یا «Operating System» یا OS.

Windows Vista Ubuntu MAC OS X Box

یکی از معروف ترین این برنامه ها «ویندوز» نام داره که نسخه های مختلفی هم داره که می دونم همگی با آنها آشنا هستید. مثل ویندوز 98 یا ویندوز xp یا ویستا. ویندوز محصول شرکت Microsoft است.

حالا نکته اینجا است، هیچ اجباری به استفاده از ویندوز نیست و ویندوز تنها انتخاب موجود نیست. بلکه این تصور غلط به خاطر سلطه مایکروسافت بر روی بازار به وجود آمده. در اصل شرکت های مختلف و مشابهی وجود دارند که در این صنعت با مایکروسافت در رقابت هستند و خودشان «سیستم عامل» تولید می کنند.

به عنوان مثال، شرکت Apple سیستم عامل Mac را دارد. یا مثلآ سیستم عامل Ubuntu مال شرکت Canonical است.

5- هر کامپیوتری الزامآ پنتیوم نیست: pentium فقط اسم مدل یکی از پردازنده (CPU) های شرکت اینتل است! فکر می کنم واضحه، مثلآ من اگر از CPU یک شرکت دیگه مثل AMD استفاده کنم دیگه «کامپیوترت پنتیوم چنده؟» مفهومی نداره. در ضمن مدل های pentium هم الان تقریبآ منسوخ شده و قدیمی به حساب می آیند.

Intel Penitum CPU

6- فایروال همان آنتی ویروس نیست: هر دو امنیت کامپیوتر را تامین می کنند اما با یکدیگر فرق دارند. توضیح تخصصی این تفاوت از حوصله این مطلب (و احتمالآ شما) خارج است. بگذارید این طور بگویم، فایروال یا دیواره آتش مثل یک گارد هست که شما بگذارید دم در خانه تا از ورود افراد خطرناک جلوگیری کند. آنتی ویروس مثل یک محافظ شخصی است که اگر کسی یه جوری گارد را دست به سر کرد یا یواشکی از دودکش شومینه اومد توی خونه او را دستگیر کنه.

7- تفاوت فایل، فولدر و درایو: اصلآ به کامپیوتر فکر نکنید، درایو مثل طبقه ای است که شما پوشه های مختلف از اسناد تان را نگهدای می کنید. فولدر همان پوشه هایی است که اسناد در آنها وجود دارند. هر سند موجود در پوشه مثل یک فایل هست. در نتیجه من اگر از شما بپرسم فلان سند کجاست؟ شما می گویید: «در طبقه دوم، پوشه سبز رنگ، کاغذ آخر.»

حالا اگر بپرسم «اون تحقیق شیمی که دانلود کردی کجاست؟» چه می گویید؟ «درایو C، فولدر Shimi، فایل shimi.pdf»

یا مدل کامپیوتری تر:    C:\Shimi\shimi.pdf

این طور بخوانید، «سی دو نقطه بک اسلش شیمی بک اسلش شیمی دات پی دی اف».

حالا چطوری فرق اینا را هم به خاطر بسپاریم؟ یکی اینکه درایو ها تعداد شان زیاد نیست. عمومآ همین C و D و E و اینها هستند…

Hard Drives

فولدر ها یا پوشه ها هم که اصلآ از آیکون شان مشخص است.

Some Folders

فایل ها هم می توانید این جوری بشناسید. هر آیتمی که وقتی رویش کلیک می کنید دیگه جلوتر نمی توانید بروید یک فایل است. به عنوان مثال وقتی روی یک فولدر کلیک می کنید وارد آن می شوید، دوباره می توانید چیزی انتخاب کنید… در نتیجه این یک فایل نیست.

Some Files

اما اگر روی یک عکس کلیک کنید آن عکس خودش باز می شود، دیگر داخل آن عکس پوشه های دیگر یا فایل های دیگر وجود ندارد. در نتیجه یک عکس یک فایل است.

به عبارتی هر آیتمی که یک پسوند داشته باشد، مثلآ txt. یا jpg. و… یک فایل است.

8- پسوند فایل ها مهم است: اول از همه، اصلآ پسوند چیه؟ پسوند اون سه حرف آخر اسم هر فایل است (اگر ویندوز شما پسوند ها را نشان نمی دهد مثل این راهنما عمل کنید).

پسوند به ویندوز و شما می گوید که این چه نوع فایلی است. به عنوان مثال یک فایل متنی که فقط حاوی نوشته است پسوندش txt. است.

عکس های واقعی مثل آنها که با دوربین عکاسی می گیرید عمومآ دارای پسوند jpg هستند.

JPG Extension

عکس های کارتونی و کامپیوتری و غیر واقعی هم عمومآ gif یا png هستند.

فایل های فشرده شده عمومآ دارای پسوند zip یا rar هستند که آنها را باید با برنامه های مخصوص مثل Winzip یا WinRAR باز کنید.

ZIP Extension

فایل های اجرایی مثل فایل های برنامه های یا فایل های Setup بازی ها و… هم عمومآ دارای پسوند exe. هستند.

آهنگ ها هم که مطمئنم خودتان می دانید، عمومآ mp3 یا wav هستند.

پسوند فایل ها اطلاعات زیادی به ما می دهند. مثلآ اگر کسی یک فایل به شما داد که پسوند آن exe. بود و گفت این عکس خودم است. دارد دروغ می گوید! احتمالآ به جای عکس یک برنامه مخرب مثل یک ویروس است.

9- تفاوت وبلاگ و وب سایت: «وبلاگ» از جمله چیز هایی است که تعریف دقیقش یکم سخته. یک باور اشتباه اینه که یک وب سایت یک آدرس مستقل دارد، مثلآ www.microsoft.com یک سایت است اما microsoft.persianblog.ir یک وبلاگ است. این تعریف اشتباه است.

وبلاگ جایی است که – عمومآ – یک نفر یادداشت هایی می نویسد. این یادداشت ها می توانید شخصی، تخصصی یا عمومی باشد. وبلاگ ها بر پایه یکی از برنامه های مدیریت محتوا نظیر وردپرس یا مووبل تایپ هستند. همچنین می توانند روی سرویس دهنده های وبلاگ آنلاین باشند، مثل Blogspot یا Persianblog و… که در این صورت آدرس آنها به شکل EsmeWeblog.Persianblog.ir و… درمیاید. اما می توانند آدرس شخصی هم داشته باشند. مثل Zangoole.com که یک وبلاگ است.

اکثر وبلاگ ها شامل بخش نظرات هم هستند که خوانندگان از این طریق با نویسنده در ارتباط هستند و نظر خودشان را به اطلاع نویسنده می رسانند. هم وبلاگ و هم وب سایت می تواند متعلق به یک نفر، چند نفر یا یک شرکت هم باشد در نتیجه مالکیت یا مخاطب یک نشانه برای تمیز دادن وبلاگ از وب سایت نیست.

اما عمومآ وبلاگ متعلق به یک نفر است و شما با ورود به آن می دانید که در حال خواندن نوشته چه کسی هستید. وبلاگ ها عمومآ غیر رسمی تر از وب سایت ها هم هستند.

یک تفاوت دیگر هم این است که وب سایت ها عمومآ سرویس یا محصول خاصی دارند اما وبلاگ ها – حداقل مستقیمآ – سرویسی ارائه نمی کنند و فقط حاوی نوشته های نویسنده هستند.

10- دومین، دامین یا دامنه: ببینید خودتان را درگیر نکنید، خیلی ساده است. اسم هر سایت (آدرسی که تایپ می کنید که واردش شوید) دامنه آن سایت است. مثلآ دامنه یاهو yahoo.com است. برای داشتن این نام ها باید نام مورد نظر آزاد باشد و مبلغی را سالیانه پرداخت کنید تا به نام شما ثبت شود.

How to identify the domain

توجه کنید که مثلآ در مثال یاهو، کل عبارت “Yahoo.com” دامنه است، نه فقط “Yahoo” در نتیجه “Yahoo.net” هم یک دامنه جدا است که می تواند متعلق به فرد دیگری باشد، همچنین “Yahoo.org” و… اما خوب شرکت های بزرگ تمام دامنه های اسم شرکت شان را به نام خودشان ثبت می کنند.

11- هاست یا هاستینگ: هاست، هاستینگ یا Host یعنی فضایی که فایل های یک سایت اینترنتی روی آن قرار می گیرد. هر چیزی که شما روی یک سایت می خوانید باید روی یک کامپیوتر واقعی در یک جایی از دنیا وجود داشته باشد. همین مطلب که الان شما دارید می خوانید روی سرور زنگوله در تگزاس آمریکا است.

این فضا ها هم توسط شرکت ها فروخته می شود. در نتیجه اگر می بینید می گویند «هاست 100 مگابایتی» یعنی به شما 100 مگابایت فضا می دهند که فایل های سایت تان را در آن نگهداری کنید.

12- پروکسی همان فیلتر شکن نیست: پروکسی (proxy) همان فیلتر شکن نیست و هیچ ربطی هم به فیلتر شکن ندارد. به کامپیوتر اصلآ فکر نکنید، پروکسی می دانید مثل چیست؟ مثل اینکه من زنگ بزنم به شما بگم «اگر می تونی سر راه برو فلان کتاب فروشی ببین این کتاب را داره؟» شما می روید و از همانجا به من زنگ می زنید، می گویید «آره مثلآ فلان کتاب هست جلدش این رنگیه قیمتشم اینه…». این یعنی پروکسی.

وقتی شما IP و Port پروکسی را در برنامه ای وارد می کنید یا از فیلتر شکن استفاده می کنید کامپیوتر شما به یک کامپیوتر دیگه در جایی از دنیا وصل میشه و اون کامپیوتر میره اون آدرسی که شما می خواهید را باز می کنه و به شما نشان میده. حالا اگر پروکسی شما در یک کشور خارجی باشه می تونه جاهایی بره که شما نمی تونید برید! خیلی واضحه نه؟

در مطالب بعدی توضیحات کامل تری در این زمینه خواهم داد.

13- وی پی ان (vpn) همان فیلتر شکن نیست: نمی خواهم به ساختار vpn و… بپردازم. بلکه می خواهم بر عکس خیلی ها ساده برای تان توضیح بدهم که خوب متوجه بشید. vpn یک نوعی از شبکه است که اطلاعاتی که در آن رد و بدل می شود به خاطر فرایند رمزنگاری قابل دیده شدن نیست.

مثل چی؟ این سناریو را تجسم کنید، من و دوستم و شما با هم در یک اتاق هستیم. من و دوستم هر دو علاوه بر فارسی به زبان چینی هم مسلط هستیم اما شما یک کلمه هم چینی بلد نیستید. حالا شما به من به فارسی می گویید «تو حق نداری راجع به آن موضوع با دوستت صحبت کنی!». حالا اگر من شروع کنم به چینی با دوستم حرف بزنم چی؟ شما نمی توانید بفهمید من دارم راجع به چی حرف می زنم.

اینکه vpn به عنوان یک فیلتر شکن استفاده می شود هم موردی مشابه است. «آن موضوع» همان سایت مسدود شده است و «زبان چینی» هم همان رمزنگاری شبکه vpn.

14- RAM بیشتر همیشه بهتر نیست: رم و حافظه بیشتر همیشه الزامآ بهتر نیست. یعنی کلآ این عدد ها هر چقدر بزرگتر می شوند الزامی نیست که بهتر شوند. چرا؟ به دلایل مختلف، مهم ترینش اینکه خیلی اوقات کامپیوتر شما توان استفاده از آن مقدار عظیم RAM را اصلآ ندارد… به عنوان مثال، اکثر افراد از ویندوز های 32 بیت استفاده می کنند که توان استفاده بیشتر از 4 گیگ رم را ندارند یعنی اگر شما 8 گیگ رم هم داشته باشید هیچ فرقی نخواهید دید… پس اگر از نحوه کار یک دستگاه آگاه نیستید حواستان جمع باشد که پول تان را بی خود هدر ندهید. برای استفاده بیشتر از 4 گیگ رم باید از سیستم عامل های 64 بیت استفاده کنید. مثلآ Windows Vista x64 Ultimate.

15- قوی بودن یکی از اجزای کامپیوتر ضعیف بودن جزئی دیگر را جبران نمی کند: این هم از جمله اشتباهاتی است که از خیلی ها تا به حال شنیده ام. هر عضو کامپیوتر وظیفه منحصر به فرد خودش را دارد و قوی بودن یک جز، مثلآ RAM ضعیف بودن CPU را جبران نمی کند. مثلآ شنیده ام که می گویند «این بازی 2 گیگ رم می خواد ولی اگر CPU ات قویه با 1 گیگ هم جواب میده…» که کاملآ اشتباه است.

عکس آرایش چشم وصورت [ , عکس چشم های بسیار زیبا , مدل های جدید مو

عکس آرایش چشم وصورت [ , عکس چشم های بسیار زیبا , مدل های جدید مو , , ]

www.hamtaraneh.com

برای دیدن ادامه عکس ها بر روی لینک زیر کلیک کنید.

www.hamtaraneh.com

 

 



www.hamtaraneh.com
 

 


www.hamtaraneh.com

 



www.hamtaraneh.com

 



www.hamtaraneh.com

 



www.hamtaraneh.com

 



www.hamtaraneh.com

8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموز

8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنان
http://essiasal.mihanblog.com/
 8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنانه , مدل های جدید مو , عکسهای آرایش صورت , ]
 
http://essiasal.mihanblog.com/
 8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنانه , مدل های جدید مو , عکسهای آرایش صورت , ]
 
http://essiasal.mihanblog.com/
 
 8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنانه , مدل های جدید مو , عکسهای آرایش صورت , ]
www.hamtaraneh.com
 
 8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنانه , مدل های جدید مو , عکسهای آرایش صورت , ]
www.hamtaraneh.com
 8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنانه , مدل های جدید مو , عکسهای آرایش صورت , ]
http://essiasal.mihanblog.com/
 
 8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنانه , مدل های جدید مو , عکسهای آرایش صورت , ]
http://essiasal.mihanblog.com/
 8 عکس مدل آرایش چشم و صورت و مو (مدل ابرو دخترانه و زنانه) [آموزش ویژه بانوان , آموزش های آرایش زنانه , مدل های جدید مو , عکسهای آرایش صورت , ]
 
http://essiasal.mihanblog.com/

وبعدازرفتنت

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای درکوچه های آبی احساس

تورا از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم

نمیدانم چرا رفتی نمیدانم شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

وبعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت:

تو هم در پاسخ این رفتن بگو در راه انتخابم خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

و من در اوج پاییزی ترین حالت یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم..

خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!

 

   بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...

 

              بیا تا دل کوچــــــــــکم را

 

    خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!

 

           خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..

 

   که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!

 

     بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن..

 

        که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!

 

         خدایـــا کمـــک کـــن :

 

    که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد..

 

                کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...

 

               مبـــادا بمیـــرد...!!!

 

    خــــدایــا دلــــــم را

 

     که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت..

 

    اگر چه شــــــکســــــته!!!

 

                       شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!

فوایدسیگار کشیدن

۱ – سیگار کشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدید کسب کنید .
 
۲ – وقتی سیگار بکشین یه سرفه هایی میکنین به خدا همچین سر جیگرتون حال میاد انگار قولنج ریه تون رو گرفته باشن یعنی ششتون حال میاد .
 
۳ – اونایی که سیگاری هستن بعد از یه مدت متوجه میشن که روابط عاطفی عمیقی با چای و نسکافه پیدا کردن .
 
۴ – اگه سیگاری بشین برای مواقع بیکاری ، بیعاری ، بیخوابی ، بیداری ،بیزاری ، بیذاتی ، بیماری ، سیرابی ، لیوانی ، خیشاحی ( منظور همون خوشحالیه ) ، نیراحی (ناراحتی ) و سایر مواقع بهترین امکان رو در اختیار دارین .
 
۵ – اگه سیگاری بشین دارای روابط اجتماعی درخشان میشین و میتونین دوستان جدید زیادی پیدا کنین :
الف – وقتی شما جزء خریداران سیگار باشین دوستانی رو پیدا میکنین که از بس دوستتون دارن شما رو به شکل شیرینی میبینن .
ب – وقتی شما جزء مصرف کنندگان سیگار باشین دوستان مهربونتون شما رو به شکل مگس میبینن .در نوع ب دوستی از طرف شما بسیار عمیقتر خواهد بود .
 
۶ – اگه سیگاری بشین توی محیط های سربسته و عمومی از دست سیگاری ها حرص نمیخورین و این خودش باعث میشه آرامش اعصاب داشته باشین .
 
۷ – وقتی سیگاری بشین ، میتونین توی مسابقه جهانی ترک سیگار شرکت کنین و کلی پول به جیب بزنین .
 
۸ – اگه سیگاری بشین ، وقتی با اقوام و دوستان به پیک نیک میرین موقع روشن کردن آتیش میتونین روش روشن کردن کبریت در میان باد و بوران رو به اونا نشون بدین و خودتون رو به عنوان یک قهرمان ملی معرفی کنید .
 
۹ – اگه سیگاری بشین با سوپری سر کوچتون بیشتر رفیق میشین طوری که اگه یه روز نرین سراغش دلش براتون تنگ میشه .
 
۱۰ – اگه مخفیانه سیگار بکشین میتونید با کوچه پس کوچه های اطراف خونه ، پشت بام ، زیر زمین و دیگر جاهایی که تا حالا زیاد بهشون توجه نکردین بیشتر آشنا بشین .
 
۱۱ – وقتی مخفیانه سیگار میکشین با ادوکلن ، عطر و دئودورانت های ارزون قیمت و همچنین انواع آدامسهای p.k ، خروس نشان ، relax و غیره آشناتر میشین و به آدمی خوشبو با دندونای سفید مبدل بشین .
 
۱۲ – هرچه بیشتر سیگار بکشین راحت تر میتونین از شر پولهایی که توی جیبتون سنگینی میکنه راحت بشین .
 
۱۳ – اگه سیگاری بشین توی شهرای بزرگ که هوای آلوده دارن راحتتر میتونین زندگی کنین

افسوس

افسوس

 
افسوس واسه تو ای دل ساده      که هر کسی واست عقده ای فرستاده

هر کی که اومد جلوت گفت دلسوز تو     حالا می بینی باعث غم امروز تو

تو می خواستی زیر پرچم هیچ کس نری      به هر سیاست پستی تو نیشخند زدی

نگاها رو صدای تو شدن بیشتر شدید      ولی جوری که هستی تو رو هیچ کس ندید

تیغو بکش، فکر نکنم خونت از رگ بیاد      وقتی حتی مادرتم ازت مدرک می خواد

دیگه خوشی ها رو تو زندگی تصور کن      فقط یادت می دن که به خدا توکل کن

مردم می خوان باری که رو دوش هست بردارن      پس تو رو طرد می کنن، خب حقم دارن

تو یه جوون احمقی و عشق رپ داری      به بالاسریاتم خیلی رشوه کم دادی

تو زندگی عادی رو دوست نداشتی       هر ثانیت شب بوده، روز نداشتی

ولی توی هنرت، موند بازم دوومت       تو مملکتی که نمایشِ سازم حرومه

آره کسی واسه تو قدمی ورنمی داره       ولی کسی توی مشکلاتت کم نمی ذاره

باید جای این که درد اون که هست بی تو حس کنی      بشینی و دونه های تسبیحتو بشمری

 

افسوس واسه تو ای دل ساده      که حتی تک تک خنده هاتم گله داره

افسوس واسه تو ای دل ساده       که چشمای تو هر لحظه ای گریه داره

افسوس واسه تو ای دل ساده      که هر کسی واست عقده ای فرستاده

افسوس واسه تو ای دل ساده       که تو هفت تا آسمون نداری یه ستاره

 

افسوس واسه تو ای دل ساده       که حتی تک تک خنده هاتم گله داره

من خوب می فهمم ازغم ظاهرت      که حتی شک داری به مریم باکره

داری پیش خودت می گی که این بیراه نمی گه      حتی تصویر زندگیتم سیاه سفیده

تو می خواستی که عمرتو هرز پس ندی      ولی فقط ورقای تقویمو خط زدی

وقتی دیگه بیدار شدی تو خوابت سخته      حتی گریه کردنتم یادت رفته

مثلِ هفتاد میلیون احمقِ دیگه      حتی شعارای قشنگتم خامت کرده

تو هم یه جوونی  پیرتر از ننه بابات      که پره عقده شده دیگه از سرت تا پات

این پنج تا انگشت واسه مشت گره کن      حتی نمی تونی راحت باشی پشت تلفن

این که شهرم تو ظلمت عیب از منه؟      لابد اینم سنت پیغمبره

چیه؟ غیر قابلِ هضمِ حرفام یکم؟      منتظری حقیقتو توی اخبار بگن؟

ببین جوونایی که جای تیغ رو دستشون      اونایی که لبخندی نیست تو حرفشون

این دلِ من بود فهمیدی حرفاشو؟      بیخیال دونه های تسبیحت چند تا شد؟

 

افسوس واسه تو ای دل ساده      که حتی تک تک خنده هاتم گله داره

افسوس واسه تو ای دل ساده       که چشمای تو هر لحظه ای گریه داره

افسوس واسه تو ای دل ساده      که هر کسی واست عقده ای فرستاده

افسوس واسه تو ای دل ساده       که تو هفت تا آسمون نداری یه ستاره

شارپ تلفن هوشمند سه بعدی با دوربین سه بعدی تولید می کند

sharp-3d-x-2-rm-eng-11.jpg

‏ شرکت شارپ اعلام کرده تا پیش از آغاز سال ۲۰۱۱ میلادی تلفن هوشمند با تصویر سه بعدی به بازار ارایه خواهد کرد. این شرکت تاکید کرده که برای دیدن تصاویر نمایشگر این تلفن به صورت سه بعدی به عینک مخصوص نیازی نخواهد بود. ‏ 
‏ 
علاوه بر این تلفن جدید شارپ به دوربین تصویر برداری سه بعدی هم مجهز خواهد شد. البته شارپ در این کار نفر اول نیست و شرکت هیتاچی پیش از این نمونه هایی از تلفن همراه سه بعدی را به صورت آزمایشی نشان داده بود. اما شرکت شارپ اعلام کرده تا پایان امسال این تلفن را به بازار جهانی ارایه خواهد کرد و عرضه آن محدود به ژاپن نخواهد بود. ‏ 
‏ 
شرکت شارپ بزرگترین تولید کننده تلفن های همراه در ژاپن است. اما شاید اسم این شرکت به عنوان سازنده تلفن همراه برای شما آشنا نباشد. به خاطر اینکه بازار جهانی این شرکت هنوز وسعت زیادی ندارد. اما تلفن جدید می تواند قدم مهمی برای صعود در بازار جهانی برای شارپ باشد. ‏ 
‏ 
این شرکت هنوز اطلاعات بیشتر یا تصویری از تلفن سه بعدی اش ارایه نکرده است اما به نظر می رسد که بعد از تلویزیون، کم کم امکان پخش سه بعدی در حال تبدیل شدن به یک رقابت جدید در میان بازار تلفن های همراه شده است. ‏

نخستین اطلاعات از امکانات ویندوز ۸

06-28-10hardwarepic_narenji_ir.jpg

مایکروسافت هم اکنون هر ثانیه هفت نسخه از ویندوز7 می فروشد و حسابی سر حال و خوشحال است. اما این دلیل نمی شود که برای آینده برنامه نداشته باشد و به ویندوز بعدی فکر نکند. از حالا شایعاتی درباره ویندوز8 این شرکت به گوش می رسد و مثل اینکه برخی مدارک و اسناد مربوط به آن هم لو رفته است. البته هنوز چیز زیادی از آن نمی دانیم. اما مثل اینکه قرار است تم های خیلی بهتری داشته باشد، زمان بالا آمدن سیسم و خروج از حالت اسلیپ بهبود قابل ملاحظه ای پیدا کرده و تقریبا آنی شود.

 


از دیگر قابلیت های این سیستم عامل به ارتباط سریعتر با استفاده از USB 3‪.‬0 و بلوتوث ۳، رمزگذاری کامل هارددیسک، حساسیت نسبت به نور محیط و تشخیص چهره کاربر برای لاگین و لاگ اوت کردن اشاره می کنند. اگر چه قبل از این شرکت هایی مانند اچ پی و آسوس هم از فناوری تشخیص چهره در محصولات شان استفاده کرده اند، اما باید منتظر ماند تا ببینیم کینکت این کار را چگونه انجام می دهد.

 

مثل اینکه مایکروسافت قصد دارد به همراه این محصولش، سخت افزاری را هم ویژه آن ارئه کند. این سخت افزار احتمالا چیزی شبیه تصویر اصلی مطلب خواهد بود و «Lap PC» نامیده خواهد شد. شرکت ویرجین هم قرار است سرویس WiFi ویژه ای برای این محصول به بازار بفرستد.

 

علاوه بر سخت افزار، شرکت های نرم افزاری بسیاری هم همزمان با مایکروسافت خودشان را برای این ویندوز آماده می کنند. گوگل هم همچنان در حال کار بر روی جیمیل است تا آن را طبق استانداردهای HTML5 آماده کند. تا هم سرعت این سرویس افزایش یابد و هم افزونه های دسکتاپی مناسب آن را عرضه کند.

 

از دیگر امکانات این سیستم عامل می توان به قابلیت push button reset اشاره کرد که زدن دکمه ای ویندوز به طور کامل به تنظیمات پیش فرض تولید کننده بر خواهد گشت. همچنین از اینترنت اکسپلورر9 در آن استفاده خواهد شد. البته قرار است که نسخه بتای IE9 در آگوست ۲۰۱۰ ارائه گردد.

 

صحبت هایی هم در باره راه اندازی فروشگاه ویندوز (Windows Store) شنیده می شود. یعنی اینکه علاوه بر امکان خرید برنامه ها و بازی ها برای ابزارهایی مانند لپ پی سی و Zune، برنامه ها و تنظیمات سیستم عامل دیگر وابسته به کامپیوتر نیستند و می توانند به راحتی بر روی سیستم های مختلف، کاربر را همراهی کنند. البته شواهد نشان دهنده این است که تا حالا حتی یک خط هم از کد های این سیستم عامل نوشته نشده است و تنها یک طرح اولیه مطرح شده.

 

متاسفانه هنوز هیچ خبری از زمان احتمالی ارائه این ویندوز نیست و مشخص نشده که مایکروسافت کی قصد دارد بازار پرسود ویندوز7 را در اختیار ویندوز8 بگذارد. اما این شایعات حداقل می توانند رویای شیرینی برای دوستداران ویندوز باشند.

 

06-28-10win8.jpg

مجرم یا بیمار...مسئله این است.

  ساعت 11 شب هست. در اواسط ِ یک پیک نیک ِ "مامان تدارک دیده" نشستیم و شام می خوریم. بعد از مدت ها حامد هم توی جمع حاضر شده. البته با اصرار مامانم. حضورش  نصفه و نیمه هست. توی هیچ بحثی شرکت نمی کنه. فقط سیگار می کشه و گاهی زیر لب غرغر های نا مربوطی می کنه . 

  

 به جز خانواده ی خودش فقط من و خواهرم از مسئله ی اعتیادش خبر داریم.  پسردایی ها مدت هاست ندیدنش. با اینحال هیچ کدوم علاقه ای ندارن به حرف بگیرنش. طوری رفتار می کنن انگار که وجود خارجی نداره. فکر می کنم شل حرف زدن و رنگ و روی زرد و سیگارای پشت هم لو ش داده.  

 

 

صدای امید از توی گوشی مامانم پخش میشه...من و تو زیر بارون بود...ناگهان حامد که تا اون موقع یک کلمه هم حرف نزده،  احتمالا در اثر یک الهام آنی دهنش رو باز می کنه: "نمی دونم این چی زده تونسته اینو بخونه. "   

 

چنگال با تیکه کاهوی آویزون نزدیک دهنم  متوقف میشه. پسر دایی ها زیر چشمی به هم نگاه می کنن و پوز خند می زنن. کلمه ای که حامد استفاده کرده برای جمع ِ محترم ِ خانواده، بی جا و بی ادبانه به حساب میاد. مامان قهقهه می زنه. یعنی: اهمیت ندید، سخت نگیرید. 

 

حامد تازه به حرف افتاده : "خانوم تو چرا فقط سالاد می خوری؟ رژیم داری؟ تو ترکی؟ استخوناتم درد می کنه؟ کاری داشتی دکتر ب هستا..."

   

کسی یک تشت ِ زهرآب می پاشه روی مغزم. یاد همه ی مصیبتای این یک ماه می افتم. کلمه های نفرت انگیز توی سرم جولان می دن. چکش ِ اول رو "آم*فت*امین" می زنه.  بعد "شیشه"..."فایده ای نداره"..."درمانی نداره"..."دو باره شروع می کنه"..."تا کی میشه مراقبش بود"..."بدبخت شد"... 

 

خواهر ِ حامد با دلهره نگاهم می کنه: "نکنه بفهمن" .  نوک چنگال رو بین دندونام گاز می گیرم. لعنت به تو حامد! 

... 

یکی از سوالات همواره سرگردان و بی جواب ذهن من اینه که آیا سرانجام معتاد مجرم هست یا نیست؟  حامد تازه از بیمارستان مرخص شده. وضعیت روانیش از قبل خیلی بهتره البته هنوز تا حالت نرمال فاصله ی زیادی داره. تمام این مدت کسی سرزنشش نکرد. بعد از این هم نخواهد کرد. اون کمک و همدلی اطرافیانش رو داره.  

 

اما من نمی تونم ازش عصبانی نباشم. دلم نمی خواد باهاش برخوردی داشته باشم. اون اشتباه  ِ وحشتناکی کرده. امیدوارم دوباره خوب بشه اما به همون اندازه می دونم که اینطور نمی شه. هیچی دیگه مثل ِ اولش نمیشه. احساس می کنم ازش بدم میاد. خیلی بدم میاد.  

 

نمی تونم خیال کنم وضعیتش مثل ِ اینه که سرطان گرفته. به چشم ِ من اون مقصره. مثل ِ مادرش که از یه معتاد بچه دار شد. مثل ِ پدر ِِ پدرش که اعتیاد داشت. می ترسم حامد این زنجیره ی بدبختی  رو ادامه بده. 

 

راستش  منتظر ِ از این بدترش هم هستم. چند باری که اومد خونمون کیف پول ها و کلیدای خونه رو از جلوی چشم برداشتم. به مامانم سپردم به هیج عنوان دعوتش نکنه. بهانه آوردم که اخلاقش بده ناراحتمون می کنه. اما واقعیت اینه که به چشم ِ یه آدم ِ خطرناک بهش نگاه می کنم.  

 

توی کل ِ فامیل ما شاید یک نفر معتاد ، یا بهتر بگم مشکوک به اعتیاد وجود داشت. نه کسی دوستش داشت نه باهاش رفت و آمد می کرد. یعنی حامد هم به همون سرنوشت دچار میشه؟  

 

 

... 

پ.ن1: اینو دو روز پیش نوشتم. الان که فکر می کنم می بینم خود ِ من هم اشتباهات ِ زیادی مرتکب شدم که اگه فرصت بازگشت نداشتم الان اینجا نبودم. بی رحمانه هست که فکر کنم اون حق ِ جبران نداره. به هر حال زندگی ادامه داره و میشه که بقیش یه طور ِ بهتری باشه.  

 

پ.ن2 : همواره و همیشه بچه دار شدن از کسی که اعتیاد داره یک گناه نابخشودنیه. اینو مطمئنم.  

پ.ن3: اینم یه جور ِ دیگه هست. 

 

پ.ن4:توی زندگی چیزایی هست که همیشه ازشون فرار می کنی. دورشون نمی گردی. حتی اسمشون رو هم نمیاری. اما اونا می افتن دنبالت. پیدات می کنن ، می گیرنت و می چسبن بهت.

فریادرس ِ اتاق 222

اتاق 222 بخش زنان  شش تا تخت و یه دستشویی داره. نزدیک ترین تخت به دستشویی تخت ِ مامانه. به دست ِ راستش سرم وصله. دست چپ که آزاده،  نگهدارنده ی مریضای دیگه است وقتی آروم و با احتیاط به دستشویی نزدیک می شن. مامان اون قدر به چپ متمایل میشه که تا دم در دستشونو توی دست نگه داره.  

 

حال ِ مامان اکرم از همه بدتره. سکته ی قلبی کرده. تازه از سی سی یو آوردنش. خیلی پیر به نظر نمیاد. حدود 50  . اکرم و شب و روز اونجاست. لاغر و ریزه. سبزه ی تند. با چشمای درشت سیاه. شبیه ماهی. دو تا ماهی سیاه ِ بی تاب. چادرش از سرش نمی افته. حتی شب که می خوابه. برای اکرم نگاه ِ دیوار هم نا محرمه. حاضرم قسم بخورم به تی شرت می گه لباس لختی. تعجبی نداره، معلمای تربیتی همه همینطورین. اکرم 8 ساله معلم ِ تربیتیه .  

 

مامان ِ اکرم ملاقاتی زیاد داره.  هفته ای دو روز هم هووش میاد دیدنش. خانوم  ِ هوو حدود 50 ساله، چاق و قد بلنده. زیر و بالای چشماش مداد سبز کشیده. سبز جیغ  ِ از مد افتاده. دو تا دکمه ی ریز سبز جای چشماش نصب شده.  صورتش تا سر حد ِ امکان پف داره.   

-         ایشالا زودتر مرخص شی. خودم ازت پرستاری می کنم.   

مامانم  سرشو انداخته پایین. به چین های پتو  پوز خند می زنه: " زنیکه ی دریده." من ِ 14 ساله  تصمیم میگیرم هیچ وقت مداد سبز به چشمام نزنم. هیچ وقت دریده نباشم. هیچ وقت سراغ ِ شوهر ِ کسی نرم.اکرم لیوان چایی رو میده دست ِ خانوم ِ هوو. دورش دستمال کاغذی پیچیده. "مراقب باشید. دستتون نسوزه." فکر می کنم. باید می پاشید توی  صورتش.   

دخترک ِ نظافتچی تی به دست توی اتاق پرسه می زنه. زیر چشمی به ملاقاتی های مامان ِ اکرم نگاه می کنه. توی دست ِ چپش صلوات شمار داره. شب ِ قبل اکرم صلوات شمارشو گذاشت کف ِ دست نظافتچی. : "2000 تا بسم الله الرحمن الرحیم بگو. توکل به خدا. قراردادت رو تمدید می کنن". مطمئن بودم کف ِ دست دختره داغ شده. صبح ها که میومدم اکرم موهامو می بافت.  سر هر انگشتش یه خورشید داشت. تا مغز ِ سرم گرم می شد.   

تخت ِ سمت ِ راستی یه  زن ِ لاغره که فارسی بلد نیست. روز اول شوهرش تا عصر کنارش بود. زن خواب و بیدار بود. آرامبخش خورده بود. فردا صبح بیدار شد. سعی کرد از تخت بیاد پایین. زبونش برای همه  ناشناخته بود.    

مامان منو می فرسته ایستگاه پرستاری. تنها  پرستار  موجود در ایستگاه کند و بی حاله. پاش رو توی اتاق نمی ذاره. وظایفش رو به من، فردا یا  پرستار ِ شیفت بعد واگذار می کنه.  

-         خانوم تخت ِ B2 کارتون داره. ما زبونشو نمی فهمیم.

-         - عقب مونده است.

-         کاری داره فکر می کنم

-         وایسا ببینم کسی میاد سراغش یا نه.

-         لباسشو خیس کرده.

-         برو ته راهرو اتاق یکی مونده به آخر.لباس بردار.  

اکرم چادر نمازشو میده دستم : " اینو نگه دار کنار تخت تا من لباسشو عوض کنم." چادر رو پرده می کنم. می فهمم چرا اکرم محرمه اما بقیه نیستن.    

مامانم میگه: " اکرم تو فریاد رسی." اکرم داره لباس های کثیف رو می بره بیرون. بر می گرده سمت ِ ما: "دعا کنید بی گناه بمیرم"  مامانم می خنده: " تو گناهت کجا بود؟" اکرم مکث می کنه. لبشو گاز می گیره: " زن خودش گناه کبیره است. " من حرص نمی خورم. فکر می کنم مهربونیش تحجرش رو قابل ِ تحمل کرده.   

تخت ِ کنار پنجره مال ِ شهره است.  هم سن و سال ِ مامانمه.  توی فاطمی فروشگاه ِ آرایشی بهداشتی داره. صبح به صبح  کیف  لوازم آرایش رو میذاره روی پاش. آینه ی چوب کوچولو رو می گیره توی دستش و دقیق ترین نگاه ِ ممکن رو به صورت  خودش می اندازه.  

" مداد رو از وسط ِ خط ِ پشت مژه ها بکش به بیرون." من تازه اولین روژ ِ لب ِعمرم رو هدیه گرفتم. صورتی کمرنگ.  مو به مو مشاهداتمو ضبط می کنم. شهره ترکه. عصر به عصر برادرهاش میان دیدنش. همگی قد بلند و خوش تیپ.   

غروب همون روز، شهره خوابیده. مامانم آروم به اکرم می گه : "ترکا عین ِ چی کار می کنن و در میارن" مامان ِ اکرم اضافه می کنه: "عین ِ خر". هووی مامان ِ اکرم هم ترکه. من دلم برای زن می سوزه. سر ِ درد دلش که باز میشه میگه: "من که عین گوسفند بی آزار بودم. سر من چرا اومد؟" من فکرام  رو کردم. ترجیح می دم یه خر ِ پولدار باشم تا یه گوسفند ِ بی آزار ِ خیانت دیده.   

آخر شب توی راهرو با اکرم چای می خوریم.

-     این زنه از کجا اومد توی زندگیتون؟

-         دوست ِ صمیمی مامانم بود

- باورم نمیشه.   

لبخند می زنه. از جاش بلند میشه. چادرشو روی سرش مرتب می کنه. "تو هنوز غنچه ای اما گلت که شکفت ، دنبال مردی نرو که هم  قلب ِ سالمت رو ازت بگیره، هم بهترین دوستت رو"  

نیمه شبه. روی صندلی فایبر گلاس کنار تخت مامان خوابم برده. سرمو به لب تخت تکیه دادم. سردمه. کاش مامان بیدار شه.می ترسم. کسی بیدار نیست. باید تا صبح صبر کنم.  یه نفر دستاشو می ذاره روی شونه هام .  این چی بود انداخت روم؟ اکرم بود. چادر ِ اکرم بود. چه بوی خوبی میده. بوی گرمای آدم. ترسم آب شده رفته توی زمین. راحت می خوابم. اکرم بیداره.   

فردا ظهر مامان مرخص میشه. با همه خدافظی می کنه. به بابای اکرم که اومده دیدن زنش آخرین گوشه کنایه ها رو می زنه.  شماره ی فروشگاه ِ شهره رو یاداشت می کنه.   

شماره تلفنمون رو توی دفترچه تلفن اکرم می نویسم. وسوسه می شم. دور از چشمش روی برگ اخر ِ دفترچه می نویسم : صفای مهرتان را با سراپای وجودم ، با تمام تار و پودم می پذیرم، می برم با خویش/ مرا تا جاودان سرمست خواهد کرد بیش از پیش...خانوم...11 بهمن 1380

 

  

 

پ.ن: صفای  مهرتان همواره بر من می فشاند نور / اگر از جان من یک ذره ماند در جهان،  در کهکشانی دور

اس ام اس زیبا وعاشقانه


آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد یاد من باش که من همیشه به یاد تو هستم.از طرف بهترین دوست تو خدا (سوره بقره آیه 152)





گاه گاهی بیادت غزلی می خوانم تا نگویی که دلم غافل از آن عهد و وفاست،خوب رویان همه گر با دل من خوب شوند خوب من ، با همه خوبان ، حساب تو جداست.



بی تجربه متولد می شویم با جرات زندگی میکنیم و با حیرت میمیریم تنها چیزی که فروغش به خاموشی نمی رسد دوستی های پاک است.





ای کاش میدانستم، ای کاش میدانستم پس از مرگم اولین قطره ی اشک را چه کسی برایم میریزد و آخرین کس که مرا فراموش میکند کیست



آنگاه که تنهایی تو را آزار میدهد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده است .




سرمشق های آب بابا یادمان رفت رسم نوشت با قلمها یادمان رفت شعر خدای مهربان را حفظ کردیم اما خدای مهربان را یادمان رفت





به سلامتی رفیقی که زرنگه ، وجودش قشنگه ، قلبش یه رنگه ، عشقش پررنگه آخرش دلم واسش تنگه .





آدمها چه راحت با جابجایی یک نقطه از خدا،جدا میشن



اس ام اس عاشقانه





در سرای گل فروشان گرچه گل بسیار است / چون تو گل پیدا نمودن مشکل و دشوار است. 







باغبان درب را نبند من فرد گلچین نیستم ، من اسیر یک گلم دنبال هر گل نیستم.




یه شب یه ستاره ی شانس از آسمون افتاد روی زمین بهم گفت: دنیا رو میخواهی یا یک دوست خوب گفتم : هیچ کدام ، یک دوست دارم که واسم یه دنیاست.





کمر بندگی عشق نبنددبه میان / مگر ان بنده که از بند جهان ازاد است / من اگر رندم و بدنام برو خرده مگیر / زانکه هر خوب و بدی از ادب استاد است / پنجه در پنجه تقدیرنشاید افکند / زانکه بازوی قضا سخت تر از فولاد است




ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم







اس ام اس خنده دار وسرکاری

اگه تا آخر این sms رو بخونی تبدیل به یه طاووس میشی!
.
.
.
اجی مجی لاترجی
.
.
.
حالا ناراحت نشو،اگه طاووس نشدی،خر که شدی!



هه هه هه
ببخشید
یه لحظه تو رو تو ذهنم تجسم کردم نتونستم جلو خندمو بگیرم.





سلام شنیدم با کلاس شدی حموم نمیری قرص چرک خشکن می خوری




...*...
میدونی این چیه ؟ این تویی که تنها ستاره آسمون قلبمی
.
.
.
.
پاینتر نرو !
.
.
.
* * * * * * * * * * * * وای اینا کجا بودن !؟







رفتم گلستان که با عشق برایت یه دامن گل بچسنم ، دیدم شلوار پامه !




هر وقت احساس کردی به آخر خط رسیدی ... . . . . . از اتوبوس پیاده شو !



اس ام اس خنده دار


میدونی شکست روحی یعنی چی؟ یعنی بری پای تخته کنفرانس بدی ، بعد بفهمی زیپ شلوارت باز بوده!




سلام ، میتونی دو میلیون بهم قرض بدی ؟ میدونم داری به خدا لازم دارم ، کمکم کن ، بهت پس میدم ....
( التماس حسن خان به دستگاه خود پرداز )





لره میخواد بره خواستگاری به خانوادش میگه اگه خانوادی دختره زرزر کردن هیچکس حق گو خوردن نداره به جز آقام ...




طبق تحقیقات من مهمترین عامل طلاق ازدواجه !





غضنفر صبح از خواب بلند میشه میبینه هوا خیلی خوبه زنگ میزنه هواشناسی تشکر میکنه






عربه رفت مسجد وقتی برگشت دید دنپایاش نیست . گفت یعنی من رفتم !





کچله میره آرایشگاه همه بهش میخندن بهشون میگه : زهر مار اومدم آب بخورم !








لبخندی که زندگیم را نجات داد!

بسیاری از مردم کتاب “شاهزاده کوچولو ” اثر اگزوپری ” را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد .



قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید . او تجربه های حیرت آو خود را در مجموعه ای به نام لبخند گرد آوری کرده است .



در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد مینویسد :




“مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم . جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یکی پیدا کردم وبا دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم .


از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم . او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود .


فریاد زدم “هی رفیق کبریت داری؟ ” به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم .


در هر حال لبخند زدم وانگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد میدانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد ….ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت وبه او رسید و روی لبهای او هم لبخند شکفت . سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد من حالا با علم به اینکه او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود .


پرسید: ” بچه داری؟ ” با دستهای لرزان کیف پولم را بیرون آوردم وعکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :” اره ایناهاش ”


او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشمهایم هجوم آورد . گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم.. دیگر نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می شوند .


چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آنکه که حرفی بزند . قفل در سلول مرا باز کرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایت کرد نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.


یک لبخند زندگی مرا نجات داد!

دختری در رختخواب...!

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com 

دختـری با مادرش در رختخواب .......... .. .......... درد و دل می کرد با چشمی پر ز آب
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست ............ ......... .. زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم ............ ......... ......... ...... روی دستت باد کردم مادرم
سن من از ..... افزون شده ............ ......... ......... ... دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس مجنون این لیلی نشد ............ ......... ......... شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته ............ ......... ......... ..... بوی ترشی خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت ............ ......... .. خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا می شود ............ ......... .. غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن ............ ......... ......... .. این همه شوهر یکی را تور کن
گفت دختر: مادر محبوب من ............ ......... ......... ..... ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها ............ ......... ......... ........ من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها ............ ......... ......... ....... سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر یک پسر ............ ......... ....... مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر ............ ......... .... با سعید و یاسر و ایضا ً صفر
با سه تا شان رفته بودیم سینما ............ ......... ......... ... بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری، هم صحبت یاسر شدم ............ ....... او خرم کرد، آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید ............ ......... .... قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله ............ ......... ...... یک زمانی عاشق من شد بله
بعد هوتن یار من فرهاد بود ............ ......... ......... . البته وسواسی و حساس بود
بعد از این وسواسی پر ادعا ............ ......... ......... . شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم ............ ......... ...... بعد مانی عاشق هانی شدم
بعد هانی عاشق نادر شدم ............ ......... ......... ... بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او ............ ......... ........ گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختری ............ ......... ..... روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر ............ ......... دل نمی دادم به هر کس این قدر
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی ............ ......... ..... واقعا ً که پــوز مـــادر را زدی 

 

www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com