آری ای هموطنان...
سلام به شما عزیزانی که به این وبلاگ میاین .
چه اونایی که نظرتونو بیان میکنین وچه اونایی که بیان نمیکنین.
در هر دو صورت از همتون ممنونم.
این متنی رو که این دفعه گذاشتم از نویسنده ایه به نام( کارو)
که من خیلی از متناش و شعراش خوشم میاد یه جورایی فکر میکنم
نوشته هاش خیلی شبیه جایی که من دارم زندگی میکنم.
به قول یکی از عزیزان شاید من و شما هیچ کدوم از این دردا رو نداشیتم
ولی داریم میبینیم که چی به چیه...نه؟!!!
میدونم طولانیه ولی لطفا تا آخرش بخونین و اگه زحمتی نیست
نظرتونو بگین برام...
بعد از این هم یه پست دیگه میذارم و میره تا سال دیگه
البته اگه خدا بخواد و زنده موندم.
ممنون از لطف همتون...
آری ای هموطنان...
چشمه ی عشق در این ملک سراب است ، سراب
پایه ی عدل وشرف پاک خراب است ، خراب
عز و مردانگی وفهم عذاب است ، عذاب
جور بر مردم بدبخت ثواب است ، ثواب
آه... ای چشم زمین ، غافله سالار زمان
بازگو با من سر گشته خور عالمتاب
آدمیت به کجا رفته ؟ کجا رفته شرف ؟
کو حقیقت ؟ ز چه رو مرده ؟ چرا رفته به خواب ؟
این چه نظمیست ؟ چه رسمیست ؟ چه وضعیست ؟ خدا !
سبب این همه بدبختی وغم چیست؟ خدا !
جز خدایان زرو، کهنه پرستان پلید :
هیچکس زنده در این شب بخدا ، نیست خدا !
کی رسد روز و شود چیره بر این ظلمت تار؟
که پیاده است در آن حق و ستمکار سوار
زیر خاک است گل و زینت گلدانها خار !
فقر میباردش از هر در و از هر دیوار
سرنوشت همه بازیچه ی مشتی عیار !
سر زحمت به طناب عدم ، از دار بدار !
زندگی ، پول ! نفس ، پول ! هوس ، پول ! هوار
مرغ حق ، یخ زده اندر قفس پول ! هوار
قدرتی کو که بر آید ز پس پول ؟ هوار
هموطن ! خنده مکن بر رخ این مردم خوار؟
صحبت از عید مکن ، بگذر و راحت بگذار!
زاده ی فقر کجا و طرب فصل بهار؟
من بیکار که صد بار بمیرم هر روز!
بالشم سنگ ، دلم تنگ و تنم بستر سوز!
کت من در گرو عید گذشته است هنوز !
به من آخر چه ؟ که نوروز سعید است امروز؟!
کهنه روزم چه بود آخر؟ که چه باشد نوروز؟
هفت سین من اگر بودی و می دیدی چیست ؟
همنشین من غارتزده می دیدی کیست ؟
می زدی داد ، فلک تا به فلک ، زنگ به زنگ !
که تفی بر تو محیط ، شرف آلوده به ننگ !
هفت سین ! وه که چه سینی و چه هفتی همه رنگ :
سینه ای کشته دل ، و سوز سرشکی گلرنگ !
سرفه های تب و سرسام سکوتی دلتنگ!
سفره ای خالی و سرما و سری بر سر سنگ !
آخر ای هموطنان !!!
سالتان باد به صد سال فرحبخش ، قرین!
هفت سین کی به جهان دیده ؟ کسی بهتر از این ؟
دیده هر سو که بیفتد ، ز یسا ، روز یمین
سایه ی فقر سیه کرده سر و روی زمین
سبز برگ درختان همه بی لطف و حزین
لاله را ژاله صفت اشک الم گشته عجین!
زن غمین ، مرد غمین ، بچه غمین ، پیر غمین !
وه ! اگر سرتاسر این ملک ستمدیده ی زار
نفسی نیست دهد مژده ز ایام بهار ...
شیون درد و فغان ، داده به سر ، باد وزان
جای می! خون می چکد از چشم رزان !
اینکه چیزی نبود ای هموطنان ، بدتر از آن :
عجب اینجاست : که افتاده ز پا چرخ زمان !
کی فلک دیده به خود !!!
فصل خزان بعد خزان؟؟؟