25 مهرماه تولد آسمونی

 

فصل پاییز ، فصل نگاههای نمناک ، غروبهای سرد و دلتنگ وآسمون نیمه ابری و بارونی و

 

رقص برگهای خشک و نارنجی روی نیمکت سنگیه .

 

فصل دل کندن ، فصل جدا شدن از وابستگی هاست

 

اصلا انگار همین برگهای خشک و بی جون می خوان با فرود اومدنشون از بالای درختهای

 

بزرگ و تنومند به زیر پاهای عابران پیر و جوون یه چیزی رو به ما بگن . با خش خش

 

کردنشون و رقصیدن جلوی چشمامون باهامون حرف بزنن و درد دل کنن...اما افسوس از

 

اینکه دیگه رمقی واسشون نمونده و تا میان که حرف دلشون رو واسمون بگن زیر پاهای

 

کوچک ما آدما خورد می شن ، دیگه حتی نای خش خش کردنم ندارن چه برسه به...

 

راستی چرا پاییز با اون همه رنگ و برگش اما بازم تنهاست؟؟؟

 

بگذریم...

 

با تمام این اوصاف و ویژگیهای پاییز امروز واسه من یک روز متفاوت از تمام روزهای

 

خوب خداست :

 

آره ، امروز 25 مهرماه ، زیباترین ماه از سال و زیباترین ماه از فصل دوست داشتنی پاییزه.

 

امروز 25 مهرماه تولد 23 سالگی منه.

 

یادم میاد 2 سال پیش توی همچین روزی یه فرشته ی آسمونی تمام احساسات پاک و چشمای

 

صادقش رو به یه ستاره تقدیم کرد.یادمه ستاره  قول و قرارایی به این آسمونی قصه ی ما

 

داد .

 

توی یه غروب پاییز از 25 مهرماه قسمهایی خورد که حتی اون وقت هم همین آسمونی

 

راضی به این قسم خوردنها نبود.پای تموم حرفا و قولاش رو با یه جمله ی (( یا علی )) مهر

 

محکمی زد فقط واسه اینکه آسمونی همه ی دنیاش رو به پاش بریزه .

 

اتفاقاتی که توی غروب پاییز افتاد تبدیل به رقم خوردن یه زندگی شد اما کاشکی آسمونی از

 

اول دستش رو می خوند و می دونست میخواد باهاش چیکارکنه . خوب حقم داشت آسمونی

 

خیلی صاف و صادق و پاکه ، طفلی تا حالا خیانت به چشم ندیده بود و همه رو مثل خودش

 

پاک می دونست اما غافل از اینکه پشت تموم این حرفا و قول و قرارا چه نیرنگی پنهون شده

 

بود . با اینکه 5 ماهی میشه که دستش واسم رو شده اما هنوزم نمی دونم واقعا اون کی بود و

 

چی بود؟؟؟ واقعا اون کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

یاد تموم اون حرفای که صبح تا شب  و شب تا صبح  واسم می زد هنوز تو گوشمه که

 

می گفت :

 

آسمونی فرشته ای بود که خداوند مهربون از آسمون واسه ستاره به زمین فرستاده بود . یادمه

 

که هر سال توی همچین شبی فرشته هایی که بوی آسمون رو میدادن از آسمون به زمین اومده

 

بودن تا به دعاهای آسمونی گوش کنن ... این شب توی هر سال از عمر آدم یه بار اتفاق می

 

یوفته ، یه باری که تقدیرش رو رقم می زنه و عزیزترین شب خداست ، شبی که از آسمون

 

نور می باره و عشق به معنای واقعی بین دل آدما و خداشون رد و بدل می شه و امشب

 

مصادفه با...............

 

مصادفه با تولد یه فرشته ی آسمونی که خدا تنها برای یه ستاره به زمین فرستاد و تصمیمی

 

که به طراوت شکوفه های پاک و زیبای بهاری توی یه پاییز پر از مهر به عمق و عمر ما

 

بسته شد.........

 

من این شب عزیز و پر ستاره رو با تموم وجودم احساس کردم ، انگار که برای اولین بار، و

 

اولین تولد و طلوع ،اهالی آسمون هم یکصدا شدن تا تک ترین شب خدا رو به من تبریک بگن ،

 

آره ، به من ، به خاطر هدیه آسمونی که خدا از بین فرشته هاش برای من فرستاده .

 

و از من کاری ساخته نیست جز اینکه بگم خدای مهربون به اندازه عظمت این شب ازت

 

ممنونم...........

 

بی خیال.................

 

دیگه نوشتن و یادآوری این حرفا عذابم میده و زجرم میده . آخه هر چی باشه امشب شب تولده

 

و باید شاد باشم و بلند بلند قهقهه بزنم و از خدا هدیه تولدمو بگیرم .

 

تموم اینا گوشه ی کوچکی از حرفای یه نفر بود که حالا نه اون آسمونی رو می شناسه و نه

 

آسمونی اون رو میبینه . آخه آسمونی اونقدر اوج گرفته که دیگه اثری ازش نمیبینه .

 

خاطرات و ناگفته ها از  فصل پاییز و از غروب پاییز خیلی زیاده که همش توی این پست

 

نمی گنجه و حتما به مرور واستون تعریف میکنم.

 

اما حالا که به خودم نگاه میکنم و گذشته ام رو مرور میکنم به عنوان یه هدیه بزرگ از

 

خداوند یه چیز میخوام و خیلی آروم  زیر لب زمزمه میکنم و با اطمینان خاطر به خدا میگم

 

به مناسبت امروز که خیلی ها به من تبریک میگن و هدیه میدن من بعنوان کادوی روز تولد

 

یا لااقل پاداش آسمونی بودنم توی تمام این مدت تنها یک چیز میخوام ازت اونم :

 

............................................

 

دوستای عزیزم اگه میخواین من شاد بشم و به آرزوم برسم و کادوی روز تولدم رو از خدای

 

خودم بگیرم همین حالا بلند بگید : *** آمین یا رب العالمین ***

 

اما هدفم از این پست یک چیز بود اونم یه خواهشه از تموم شما دوستای نازنیم اینکه در مورد

 

این یه جمله ی پایانی که مینویسم حتما نظر بزارید .

 

به من بگید اگه یکی به شما این جمله رو بگه چه برداشتی از صحبتش میکنید ؟؟ تا چه اندازه

 

رو حرفاش حساب میکنید؟؟ چقدر به قسم خدا خوردنش،قسم ائمه خوردنش و در کل قول و

 

قراراش اطمینان پیدا می کنید؟؟

 

 

(( من به هر کسی که یاعلی بگم تا آخرش باهاش هستم ))

 

 

مثل همیشه منتظر نظرات زیبای شما هستم ، اما یادتون باشه خوب فکر کنید و بعد جواب

 

بدید .

 

اینم یه عکس از کادوی تولدمه که خواهر گلم واسم خرید.یه دنیا عشق و محبت و مهربونی به

 

زیبایی یه شاخه گل رز تقدیم به خواهر عزیزم .

 

 

یا علی

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد