دل نوشته

در این دنیا تک و تنها شدم من

گیاهی در دل صحرا شدم من

چو مجنونی که از مردم گریزد

شتابان در پی لیلا شدم من

چه بی اثر می خندم

چه بی ثمر می گریم

به ناکامی چرا رسوا شدم من

چرا عاشق چرا شیدا شدم من

من آن شیرین ادا را می شناسم

من آن دور آشنا را می شناسم

محبت بین ما کار خدا بود

از این جا من خدا را می شناسم

چه بی اثر می خندم

چه بی ثمر می گریم

به ناکامی چرا رسوا شدم من

چرا عاشق چرا شیدا شدم من ؟!!!

 

ز دست تو رنجیدمو چیزی نگفتنم

با دیگرانت دیدمو چیزی نگفتم

کلی سفارش کرده بودی من نفهمم

این نکته رو فهمیدمو چیزی نگفتم







 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

 آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

 آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای

خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟ .

 بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟؟؟







بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه

خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست

بنشین و جاودانه به آزار من مکوش

یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست.

بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین

امشب چراغ عشق در این خانه روشن است

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز

بنشین ٬ مرو ٬ مرو که نه هنگام رفتن است.

 

 

گفتی که:

"چو خورشید٬ زنم سوی تو پر٬

چون ماه ٬ شبی می کشم از پنجره سر!"

اندوه٬ که خورشید شدی٬

تنگ غروب!

افسوس٬

که مهتاب شدی٬

وقت سحر! 





ای که پشته این دیواری من باز این طرف جا موندم

باز دوباره تنها موندم هی قصه نگو خوابم کن من خسته از این کابوسم پس بگو و بیدارم کن

دوستم نداری.منو کم نداری.دوستم نداری...

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورم رو به هم می زنه

مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم

یک اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم

یک ماجرای تلخ ناگزیرم

یک کهکشونم ولی بی ستاره

یک قهوه که هرچی شکر بریزی

بازم همون تلخی ناب رو داره

اگر یکی باشه من رو بفهمه

براش غرورم رو به هم می زنم

گریه که سهله ، زیر چتر شونش

تا آخر دنیا قدم می زنم

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورم رو به هم می زنه

مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم

 




من تمام شدم ...

 بی آن‌که از کسی یا چیزی دل‌گیر باشم 

 تمام شدم . ...

 ناگهان احساس کردم تمامی فصل‌ها ، باید فصل بد تنهایی باشند...

 ناگهان پنجره‌های بزرگ خانه‌ی رویایی‌ام رنگ سیاهی گرفت 

 سیاه شد ، آسمان سیاه شد ، خورشید سیاه شد ، ...

 و اکنون به سوگ نشسته‌ام ... تنها ...

بی‌همدمی که تسلی خاطرم باشد ...

چگونه بسرایم این سوگ عظیم را ...

  چقدر تمامی لحظه‌ها برایم طولانی ، بی‌هوده، ‌زشت و نفرت‌انگیز شده‌اند ...

من سوگوارم ... سوگوار مهربانی‌ام ... من ...

منی که همیشه از پایان شروع کرده‌ام ...

 آن‌گاه که همه چیز تمام شده به نظر می‌آمد ،

 آن‌گاه که مهربانی در مهجوریتی مضاعف قرار می‌گرفت ،

تلاش میکردم که پیوندهای  مهر را ـ

 چه بین دیگران با دیگران و چه بین خودم با دیگران ـ استوار نگهدارم .

 تلاش میکردم پیوندهای گسسته را دوباره برقرار کنم...

من سوگوارم  و دیگر توان و امیدی باقی نمانده است ...

من سوگوار خویشم و چه غم جانکاهی است تنها و بی‌همدم به سوگ خویش نشستن ...

من تمام شدم







 

جهان رو به دو قسمت اگه تقسیم کنی ‌... یه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی‌

حکماً یه عده خوبن و بقیه بدن ‌... چند تا رفیقتن و بقیه همه دشمنن

طرف تو همه صافن و لوطی و با مرام ‌... طرفه دیگه حتما پلیدن و هیولان

ولی‌ دروغه وقتی‌ بفهمی یه جنسن ‌... دوطرف این وسط فقط تو رو بازی دادن

تو میشی‌ پله بقیه بالا می‌رن ازت ‌... تو چشات نیگاه می‌کنن و بهت میخندن

میشه دائم باهات از امید و اعتماد بگن ‌... تو باور میکنی‌ اونا تو رو به گور میسپارن

تو یه دستمال چرکی تو دستشون همین ‌... لجن روحشون و با تو پاک می‌کنن

نیگاه میکنی‌ به دورو برت میبینی‌ همه ‌... گیر کمر و شکم اینه مرام رمه

هورا میکشن برات میشی‌ شاعر ملی‌ ‌... ارزش داری براشون، آره خیلی‌

مثل تو اومدن و حالا اسمی ‌... نیس دیگه ازشون، هی، پس چی‌؟

یعنی همه چی‌ دروغه فقط توئی و خودت ‌... یعنی همه دروغه خودت رو گول نزن

هر کی‌ دست راستشو دراز کرده ‌... توی دست چپش خنجر خوب ببین


یعنی همه چی‌ دروغه حتی تو، حتی من ‌... یعنی ببین، بمیر ولی‌ بیخود جوش نزن


حتی تو که تو بغلمی و از عشقی‌ ‌... دم میزنی‌ و اشکت دم مشکی

هست، ولی‌ فکرت پیش کسیه که وقتی‌ ‌... گیج میشی‌ پولش رو میبینی‌، آره مشتی‌

هر کی‌ دنبال یه چیزیه تو کسی‌ دیگه ‌... رابطه یعنی یه معامله که سود بده

تا جایی‌ که مصرف بشی‌ ارزش داری ‌... اینو میگن ارزش انسان، اره حاجی

یعنی همه چی‌ دروغه عشقت حرف مفته ‌... میفروشی راحت منو اگه پاش بیفته

دروغه همه چی‌ جز اشکای اون مردی ‌... که تو آینه خودش رو میبینه و گردی

نشسته رو موهاش همه چی‌ شو باخته ‌... توی سلولی که دنیا واسش ساخته

یعنی همه چی‌ دروغه جز خون سعید ‌...دامادی که تو حجله عروسشو ندید

یعنی همه چی‌ دروغه جز خرمشهر و ‌... مردای تیکه تیکه و زنای بی‌ شوهرو

دروغه اون که زیر تانک رفت رهبر نبود‌ ‌... رهبر در گوشش لالایی مرگ می‌خوند

همه چی دروغه جز شاعری که نیومد ‌... همه چی دروغه جز شعری که کسی نسرود

همه چی‌ دروغه جز پاکت سیگارم ‌... نتی که یه روز گم شده رو گیتارم

همه چی‌ دروغه جز فصل سرد فروغ ‌... یعنی همه چی‌ دروغه حتی دروغه این دروغ






 

هر شب وقتی تنها میشم حس میکنم پیشه منی


 

 دوباره گریم میگیره انگار در اغوش منی

 

روم نمیشه نگاتکنم وقتی که اشک تو چشمامه

 

با این که نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه!

 





شهر هرت

شهر هرت جایی است که رنگ های رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب

جایی است اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن

جایی است که همه  بد هستند   مگه این که خلافش ثابت بشه

جایی است که دوست بعد از شنیدن حرف هات بهت بگه : باز لاف زدی؟؟!

جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است

 که حقی از زندگی و همسر و فرزند ندارند

جایی است که درخت ها علت اصلی ترافیکند...

جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدر و مادرهایشان را درمان کنند

جایی است که مردها برای همسرشان انگشتر الماس می خرند

 ولی حاضر به ۵ دقیقه پیاده روی با همسرشان نیستند....

جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر

جایی است که خنده عقل را زائل می کند

جایی است که مردم زود می خوان سوار تاکسی بشن

 تا برسن سر کار تا پول دربیارن کرایه تاکسی بدن

جایی است که نصف مردمش زیر خط فقرن

 اما سریالای تلویزیونیشون رو تو کاخها میسازن

جایی است که ۲سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن رو یاد بگیری

جایی است که موسیقی حرام است - حراااااام

جایی است که همه با هم خواهر و برادرند

 ولی این خواهرها و برادرها با دیدن هم یاد تخت خواب می افتن....

جایی است که  هرگز اون چیزی رو که بلدی به کسی یاد ندی

جایی است که وقتی میری مدرسه کیفت رو بگردن مبادا آیینه داشته باشی

جایی است که توی فرودگاه مادر و پدرت رو میتونی ببوسی ولی همسرت رو نه...!!

جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی ۵۰۰ نفر رو شام میدی

 تا برن از زشتی و بی کلاسی و  نفهمیت حرف بزنن

جایی است که ریش معیار انسان بودن است

جایی است که چادر از نظر دولت یعنی پاکی و از نظر مردم یعنی......!

جایی است که از ۱۸ سالگی به بعد پدر را نبوسی

جایی است که کلمه دوست دارم رو شنیدی باور نکن

شهر هرت جایی است که ........

                              دنبال چی می گردی

                   

                                                   همین جاست.

 



یه لحظه ام نمی تونم باور کنم نباشی

من حاضرم بمیرم و فقط تو زنده باشی

وقتی که هستی هستیم تموم خاک دنیاست

شاهد عشق پاک ما اشک کنار دریاست

روزگارم نمی تونه دیگه تو رو از من بگیره

آخه اونم می دونه که نفسم به نفس تو گیره

آره کار دل من و تو دیگه از عاشقی گذشته

بیا با هم نزاریم رویای دریا بمیره

یه لحظه هم سخته که بودنت رو حس نکردن

یه حسیه شبیه حسه سرد و تلخ مردن

نمی تونم نمی زارم نمی خوام و نمیشه

تموم لحظه هامون و به خاطره سپردن

یه ثانیه اش یه عمره فکر کنم که دیگه نیستی

آهای جدایی نمی زارم پیش روم بایستی

من از خدا می خوام که عشقم و واسم بزاره

تو هم بدون دیگه برام یه عشق ساده نیستی



غروب...

 

چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک و ساده ، پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس .

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه ، غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

 چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک و ساده پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس .

 یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه ، غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

تو ذهن کوچه های آشنایی پرشده از پاییز تن طلایی تو نیستی و وجودم و گرفته شاخه ی خشک پیچک تنهایی!

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه...

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

تو ذهن کوچه های آشنایی پرشده از پاییز تن طلایی تو نیستی و وجودم و گرفته شاخه ی خشک پیچک تنهایی!

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه...

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

 

گویند غروب جاییست که آسمان زمین را می بوسد من امشب برای تو غروب می کنم کجایی ای آسمان من

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد