13مرداد تولد 4 سالگی وبلاگ تاریکیها بود. 4 سال از اولین پستی که در این وبلاگ فرستاده شد می گذره، 4 سال از اولین دل نوشته هایی که در این وبلاگ قرار داده شد و شما عزیزان خوندید و نظر دادید و ما را همراهی کردید گذشت، آره واقعا 4 سال گذشت، نمی دونم باید باور کنم یا نه!! برای باور کردن این داستان فقط کافیه یک نگاهی به تقویم بکنم، به تقویمی که پر هست از روزهای خوب و بد، به تقویمی که پر شده از خاطرات تلخ و شیرین. آره حالا دیگه دارم کم کم باور می کنم که 4 سال از زندگیم گذشت و وبلاگ من هم 4 ساله شد و حالا دارم جشن 4 سالگیش را می گیرم. چقدر زود گذشت، 4 سال از بهترین روزهای زندگی من رفت تا اینکه من بمونم و خاطرات روزهایی که دنبال مطلب می گشتم یا شبهایی که می شستم تا پست آماده کنم وبلاگم و بروزش کنم. بهترین سالهای زندگیم را با این وبلاگ گذروندم، وبلاگی که شاید خیلی هم بزرگ نباشه و نسبت به سنش زیاد مطلب نداشته باشه ولی تجربه هاش زیاده. تجربه هایی که در عرض یک هفته و دو هفته به دست نیومد. 4 سال از بهترین خاطرات و روزهای جوونی می گذره، روزهایی که برای بروز کردن این وبلاگ خودم را به آب و آتیش می زدم یا اینکه بیشتر فعالیتم را اختصاص می دادم به آهنگ های مختلف. توی این همه سال فعالیت شاید خیلی کمتر پیش اومده بود که بخوام مطلب از سایت دیگه ای توی وبلاگم بگذارم، این مورد را داشتم نمی گم نداشتم ولی بر می گرده به همون اوایل کار و سر جمع فکر می کنم 3 تا پست از کل پست ها را من از سایت های دیگه کپی کردم شاید هم کمتر و اون هم اولین پست ها بوده، مطمینا همون مطالب بوده که باعث شد روزی خودم بشینم و مطلب بنویسم و وبلاگم را بروز کنم. خودم شخصا از کپی کردن مطالب خوشم نمی یاد و به همین خاطر اصلا مطالب سایتهای دیگه را کپی نکردم و شروع کردم به اینکه خودم پست بنویسم. خوب یا بد به هرحال مطالبی بوده که از خودم بوده... یادش بخیر چه روزهایی بود، با ذوق و شوق عکس آپلود می کردم آهنگ می گذاشتم و وبلاگم را بروز می کردم. توی این همه سال همیشه وقتی می خواستم مطلبی بنویسم صدای داریوش توی گوشم بوده مثل الان که داره می گه "مرا به خانه ام ببر اگرچه خانه خانه نیست...". همیشه و همه جا صدای داریوش بوده که به من امید و اشتیاق می داده که به کارم ادامه بدم. صدایی که در اوج زیبایی به آدم آرامش می ده. صدایی که باعث شد من به امید اون 4 سال کارم را ادامه بدم و هیچ وقت فکر دست از کار کشیدن هم به ذهنم خطور نکرد. توی این مدت با فراز و نشیب های زیادی دست و پنجه نرم کردم. انتقادهای زیادی شنیدم، فحش ها و نقدهای غیر منطقی زیادی از یک سری آدم تنگ نظر و طرفدارای خواننده های دیگه شنیدم که فقط هم مربوط به وبلاگ من نمی شد. خیلی از طرفدارها با این سختی ها دست و پنجه نرم کردن. چندباری وبلاگم هک شد و آخرین هک هم بر میگرده به همین چند وقت پیش ولی خداروشکر آسیبی به اطلاعات وارد نشد و تونستم وبلاگ را پس بگیرم. به هرحال تمام این سختی ها را پشت سر گذاشتم و می دونم که اگر باز هم بخوام فعالیتم را ادامه بدم در این شرایط باید با سختی های زیاد دیگه ای دست و پنجه نرم کنم.
تعداد زیادی از دوستان و آشنایان از من این سوال را کردند که چرا نام وبلاگت را تاریکیها گذاشتی؟؟! راستش را بخواهید من فعالیتم را خیلی غیر منتظره و بدون آمادگی شروع کردم، اول قرار بود یک وبلاگ تست بسازم و چند وقتی با اون کار کنم تا یکم با قوانین وبلاگ نویسی آشنا بشم و بعد از اون یک وبلاگ دیگه بسازم و ادامه ی فعالیت خودم را روی اون متمرکز کنم. یک وبلاگ روی سرویسی دیگه ثبت کردم و چند وقتی را با اون گذروندم، مدتی بعد با این سرویس آشنا شدم و تصمیم گرفتم که فعالیت اصلی خودم را روی این سرویس متمرکز کنم و خیلی اتفاقی در هنگام ثبت نام، اسم تاریکیها را برگزیدم و پس از اون هم دیگه این اسم روی وبلاگم موند و به دلیل اینکه پست های زیادی روی وبلاگ قرار داده بودم انتقال این پست ها به وبلاگ دیگه کار آسانی نبود و با همین اسم 4 سال فعالیتم را ادامه دادم و از نظر من تاریکیها می تونه به خیلی از چیزها اشاره کنه...!!! از ظلمت و ناامیدی گرفته تا شرایط و دورانی که داریم توی اون زندگی می کنیم که سرتاسر اون پر شده از تاریکی و گمراهی و خفقان تا... در کنار دامنه ی اصلی وبلاگ چندتا دامنه ی دیگه هم ثبت کردم که از جمله ی اونها میشه به دامنه ی داریوش ایران اشاره کرد که برای دسترسی آسان تر و بهتر می تونید از این به بعد از این دامنه استفاده کنید. لازم به ذکر هست که در اوایل کارم عنوان وبلاگم دست نوشته های علی عزیزی بود و بعد از اینکه چند عنوان عوض کردم تصمیم گرفتم که عنوان را به "عاشقان داریوش..." تغییر بدم. چون بعد از حدود یک سال و نیم، فعالیت اصلی و عمده ی خودم را فقط بر روی خواننده ی مورد علاقه ی خودم متمرکز کردم و این عنوان می تونست بهترین اسم باشه...
در این پست قرار بر این شد که چندتا از پست هایی که بیشتر از همه بازدیدکننده به خودش جلب کرده را در اختیار شما عزیزان قرار بدیم که بتونید از مطالبش استفاده کنید...
1.برادرجان نمی دونی چه دلتنگم... در تاریخ 25/2/88
2.پلاس کهنه ی اندیشه را دور باید انداخت... در تاریخ 30/12/87
3. آهنگ های درخواستی "پرنده ی مهاجر" و "مسبب" در تاریخ 29/8/87
5.خوشا از بند تن رستن، پی آزادی انسان...
7.ما جمله اسیران من و مایی خویشیم...موضوع دیگه ای که لازم دونستم حتما در مورد آن اطلاع رسانی کنم آهنگ جدید سوار هستش که در تاریخ 2 مرداد بر روی وبلاگ شخصی داریوش اقبالی قرار گرفته و داریوش نازنین اون را تقدیم کرده به جنبش اتحاد برای ایران که شعر این ترانه از سیمین بهبهانی هست و آهنگ و تنظیم اون را هم هومن دپارس انجام داده که واقعا آهنگی زیبا هست. برای دانلود اهنگ سوار اینجا کلیک کنید...
در آخر به مناسبت تولد این وبلاگ عکس های زیبایی را به همراه چهار ترک موزیک و دکلمه در اختیار شما عزیزان قرار می دم که می تونید تمامی آنها را در ادامه ی مطلب ببینید. در اینجا لازم دونستم از تمامی عزیزانی که در این چهار سال با ما همکاری کردند و به من یاری رساندند تشکر کنم و امیدوارم که همیشه موفق و پیروز باشید.
برای دیدن ادامه عکس ها و دانلود موزیک ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
(دکلمه ها شامل : 1. دکلمه ی آگاهتر، 2. دکلمه ی بی کسم و آهنگ ها شامل: 1. بوی خوب گندم با دکلمه ی شهریار قنبری، 2. بمان مادر)
ادامه مطلب