عاشقان داریوش ...

عاشقان داریوش ...

به نام عشق و آزادی، غم این خلق می خوردند، ولی با دست خود ما را، به قربانگاه می بردند ...

تولد چهار سالگی تاریکیها...

13مرداد تولد 4 سالگی وبلاگ تاریکیها بود. 4 سال از اولین پستی که در این وبلاگ فرستاده شد می گذره، 4 سال از اولین دل نوشته هایی که در این وبلاگ قرار داده شد و شما عزیزان خوندید و نظر دادید و ما را همراهی کردید گذشت، آره واقعا 4 سال گذشت، نمی دونم باید باور کنم یا نه!! برای باور کردن این داستان فقط کافیه یک نگاهی به تقویم بکنم، به تقویمی که پر هست از روزهای خوب و بد، به تقویمی که پر شده از خاطرات تلخ و شیرین. آره حالا دیگه دارم کم کم باور می کنم که 4 سال از زندگیم گذشت و وبلاگ من هم 4 ساله شد و حالا دارم جشن 4 سالگیش را می گیرم. چقدر زود گذشت، 4 سال از بهترین روزهای زندگی من رفت تا اینکه من بمونم و خاطرات روزهایی که دنبال مطلب می گشتم یا شبهایی که می شستم تا پست آماده کنم وبلاگم و بروزش کنم. بهترین سالهای زندگیم را با این وبلاگ گذروندم، وبلاگی که شاید خیلی هم بزرگ نباشه و نسبت به سنش زیاد مطلب نداشته باشه ولی تجربه هاش زیاده. تجربه هایی که در عرض یک هفته و دو هفته به دست نیومد. 4 سال از بهترین خاطرات و روزهای جوونی می گذره، روزهایی که برای بروز کردن این وبلاگ خودم را به آب و آتیش می زدم یا اینکه بیشتر فعالیتم را اختصاص می دادم به آهنگ های مختلف. توی این همه سال فعالیت شاید خیلی کمتر پیش اومده بود که بخوام مطلب  از سایت دیگه ای توی وبلاگم بگذارم، این مورد را داشتم نمی گم نداشتم ولی بر می گرده به همون اوایل کار و سر جمع فکر می کنم 3 تا پست از کل پست ها را من از سایت های دیگه کپی کردم شاید هم کمتر و اون هم اولین پست ها بوده، مطمینا همون مطالب بوده که باعث شد روزی خودم بشینم و مطلب بنویسم و وبلاگم را بروز کنم. خودم شخصا از کپی کردن مطالب خوشم نمی یاد و به همین خاطر اصلا مطالب سایتهای دیگه را کپی نکردم و شروع کردم به اینکه خودم پست بنویسم. خوب یا بد به هرحال مطالبی بوده که از خودم بوده... یادش بخیر چه روزهایی بود، با ذوق و شوق عکس آپلود می کردم آهنگ می گذاشتم و وبلاگم را بروز می کردم. توی این همه سال همیشه وقتی می خواستم مطلبی بنویسم صدای داریوش توی گوشم بوده مثل الان که داره می گه "مرا به خانه ام ببر اگرچه خانه خانه نیست...". همیشه و همه جا صدای داریوش بوده که به من امید و اشتیاق می داده که به کارم ادامه بدم. صدایی که در اوج زیبایی به آدم آرامش می ده. صدایی که باعث شد من به امید اون 4 سال کارم را ادامه بدم و هیچ وقت فکر دست از کار کشیدن هم به ذهنم خطور نکرد. توی این مدت با فراز و نشیب های زیادی دست و پنجه نرم کردم. انتقادهای زیادی شنیدم، فحش ها و نقدهای غیر منطقی زیادی از یک سری آدم تنگ نظر و طرفدارای خواننده های دیگه شنیدم که فقط هم مربوط به وبلاگ من نمی شد. خیلی از طرفدارها با این سختی ها دست و پنجه نرم کردن. چندباری وبلاگم هک شد و آخرین هک هم بر میگرده به همین چند وقت پیش ولی خداروشکر آسیبی به اطلاعات وارد نشد و تونستم وبلاگ را پس بگیرم. به هرحال تمام این سختی ها را پشت سر گذاشتم و می دونم که اگر باز هم بخوام فعالیتم را ادامه بدم در این شرایط باید با سختی های زیاد دیگه ای دست و پنجه نرم کنم.

تعداد زیادی از دوستان و آشنایان از من این سوال را کردند که چرا نام وبلاگت را تاریکیها گذاشتی؟؟! راستش را بخواهید من فعالیتم را خیلی غیر منتظره و بدون آمادگی شروع کردم، اول قرار بود یک وبلاگ تست بسازم و چند وقتی با اون کار کنم تا یکم با قوانین وبلاگ نویسی آشنا بشم و بعد از اون یک وبلاگ دیگه بسازم و ادامه ی فعالیت خودم را روی اون متمرکز کنم. یک وبلاگ روی سرویسی دیگه ثبت کردم و چند وقتی را با اون گذروندم، مدتی بعد با این سرویس آشنا شدم و تصمیم گرفتم که فعالیت اصلی خودم را روی این سرویس متمرکز کنم و خیلی اتفاقی در هنگام ثبت نام، اسم تاریکیها را برگزیدم و پس از اون هم دیگه این اسم روی وبلاگم موند و به دلیل اینکه پست های زیادی روی وبلاگ قرار داده بودم انتقال این پست ها به وبلاگ دیگه کار آسانی نبود و با همین اسم 4 سال فعالیتم را ادامه دادم و از نظر من تاریکیها می تونه به خیلی از چیزها اشاره کنه...!!! از ظلمت و ناامیدی گرفته تا شرایط و دورانی که داریم توی اون زندگی می کنیم که سرتاسر اون پر شده از تاریکی و گمراهی و خفقان تا... در کنار دامنه ی اصلی وبلاگ چندتا دامنه ی دیگه هم ثبت کردم که از جمله ی اونها میشه به دامنه ی داریوش ایران اشاره کرد که برای دسترسی آسان تر و بهتر می تونید از این به بعد از این دامنه استفاده کنید. لازم به ذکر هست که در اوایل کارم عنوان وبلاگم دست نوشته های علی عزیزی بود و بعد از اینکه چند عنوان عوض کردم تصمیم گرفتم که عنوان را به "عاشقان داریوش..." تغییر بدم. چون بعد از حدود یک سال و نیم، فعالیت اصلی و عمده ی خودم را فقط بر روی خواننده ی مورد علاقه ی خودم متمرکز کردم و این عنوان می تونست بهترین اسم باشه...

در این پست قرار بر این شد که چندتا از پست هایی که بیشتر از همه بازدیدکننده به خودش جلب کرده را در اختیار شما عزیزان قرار بدیم که بتونید از مطالبش استفاده کنید...

1.برادرجان نمی دونی چه دلتنگم... در تاریخ 25/2/88

2.پلاس کهنه ی اندیشه را دور باید انداخت... در تاریخ 30/12/87

3. آهنگ های درخواستی "پرنده ی مهاجر" و "مسبب" در تاریخ 29/8/87

4. 15 بهمن تولد داریوش اقبالی

5.خوشا از بند تن رستن، پی آزادی انسان...

6.آوار

7.ما جمله اسیران من و مایی خویشیم...

موضوع دیگه ای که لازم دونستم حتما در مورد آن اطلاع رسانی کنم آهنگ جدید سوار هستش که در تاریخ 2 مرداد بر روی وبلاگ شخصی داریوش اقبالی قرار گرفته و داریوش نازنین اون را تقدیم کرده به جنبش اتحاد برای ایران که شعر این ترانه از سیمین بهبهانی هست و آهنگ و تنظیم اون را هم هومن دپارس انجام داده که واقعا آهنگی زیبا هست. برای دانلود اهنگ سوار اینجا کلیک کنید...

در آخر به مناسبت تولد این وبلاگ عکس های زیبایی را به همراه چهار ترک موزیک و دکلمه در اختیار شما عزیزان قرار می دم که می تونید تمامی آنها را در ادامه ی مطلب ببینید. در اینجا لازم دونستم از تمامی عزیزانی که در این چهار سال با ما همکاری کردند و به من یاری رساندند تشکر کنم و امیدوارم که همیشه موفق و پیروز باشید.

داریوش اقبالی

برای دیدن ادامه عکس ها و دانلود موزیک ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

(دکلمه ها شامل : 1. دکلمه ی آگاهتر، 2. دکلمه ی بی کسم و آهنگ ها شامل: 1. بوی خوب گندم با دکلمه ی شهریار قنبری، 2. بمان مادر)


ادامه مطلب



خوشا از بند تن رستن، پی آزادی انسان...




با عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمام شما عزیزان و همراهان همیشگی

همانطوری که شاید بیشتر شما دوستان هم مطلع باشید نظرسنجی قبلی وبلاگ که در مورد بهترین خواننده ی مرد ایران بود را غیرفعال کردم و به جای اون یک نظرسنجی جدید قرار دادم که امروز قرار هست نتایج نظرسنجی قبلی را اعلام کنم. در نظرسنجی قبلی که دقیقا 8 ماه به طول انجامید کوچکترین تقلبی صورت نگرفت، یعنی من شخصا مثل بعضی از دوستان نیومدم هر روز به نظرسنجی رای بدم که آمار و ارقام را بیخود بالا ببرم و از مدت زمان نظرسنجی هم میشه فهمید که نتایج کاملا واقعی و قابل اطمینان هستش. من شخصا خودم 2 بار در این نظرسنجی شرکت کردم و یکبار به داریوش رای دادم و بار دیگر هم به خواننده ای دیگر که البته رای اول رای خودم بود و رای دوم هم یک مشکلی پیش اومده بود که می خواستم نظرسنجی را تست کنم. در این رای گیری در طول 8 ماه 2004 نفر رای دادند که از این 2004 نفر 1562 رای معادل 77.94% داریوش آورد و در جایگاه اول قرار گرفت، بعد از اون ابی با 228 رای معادل 11.38%  درجایگاه دوم قرار گرفت و شادمهر با 113 رای در جایگاه سوم، اندی با 40 رای در جایگاه چهارم، منصور با 36 رای در جایگاه پنجم و شهریار هم با 25 رای در جایگاه ششم قرار گرفت. اشتباهی که در این رای گیری صورت گرفت و تعدادی از عزیزان هم به اون اشاره داشتند این بود که می گفتند رای گیری باید بین ستاره های موسیقی ایران باشه در حالی که این گونه نبود و نام افرادی ذکر شده که تنها چند سالی هست که به خوانندگی می پردازند. من خودم کاملا قبول دارم این حرف را ولی متاسفانه وقتی خودم متوجه شدم که رای گیری شروع شده بود و تعداد زیادی رای داریوش آورده بود و اگه می خواستم دوباره یک رای گیری شروع کنم تمام آرا کسب شده حذف می شد. به هر حال رای گیری دیگری در این زمینه و در چند ماه آینده می گذارم که در اون فقط نام ستاره های موسیقی ایران...




عرض کنم که داریوش در 19 تیر یک پست بر روی وبلاگ شخصی خودش قرار داد و اون چیزی نبود جز یک آهنگ جدید به نام انسان. داریوش این ترانه ی زیبا را سروده که شعر این ترانه از معینی کرمانشاهی هست و آهنگ اون هم از هومن دپارس هستش... در زیر متن این آهنگ را مشاهده می کنید :

در بندها بس بندیان, انسان به انسان دیده ام
از حُکمبر تا حکمران, حیوان به حیوان دیده ام

در مکر او در فکر این, در شُکر او در ذکر این
از حاجیان تا ناجیان, شیطان به شیطان دیده ام

دیدى اگر بى خانمان, از هر تبارى صد جوان
من پیرهاى ناتوان دربان به دربان دیده ام

اى روزگار دلشکن, هر دم مرا سنگى مزن
من سنگها در لقمه نان, دندان به دندان دیده ام

از خود رجز خوانى مکن, تصویر گردانى مکن
من گردن گردنکشان, رسمان به رسمان دیده ام

شرح ستم بس خوانده ام, آتش به آتش مانده ام
من اشک چشم کودکان, دامان به دامان دیده ام

از این کله تا آن کله فرقى ندارد شیخ و شه
من پاسدار و پاسبان ایران به ایران دیده ام

ماتم چه گویم زین وطن کز برگ برگ این چمن
من خون چشم شاعران دیوان به دیوان دیده ام

چکش به فرق من مزن اى صبر فولادین من
من ضربت پتک زمان, سندان به سندان دیده ام

برای دانلود این آهنگ اینجا کلیک کنید...

در ضمن داریوش از طرفدارها خواسته که یک کلیپ برای موزیک نترسون بسازند و به بهترین کلیپ ساخته شده هم جایزه ای از طرف خود داریوش اهدا میشه،مهلت شرکت در این مسابقه هم تا 1 آگوست هستش...

برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید... آهنگ های وطن و نترسون هم دوباره بازخوانی شده و تغییراتی در شعر آهنگ نترسون بوجود آمده که برای دانلود این آهنگ ها هم می توانید مستقیما از وبلاگ شخصی داریوش عزیز دانلود کنید...

داریوش اقبالی

چند عکس زیبا براتون گذاشتم به همراه یک دکلمه از داریوش که در ادامه ی مطلب می تونید ببینید...

 


ادامه مطلب


حماسه ی ننگین...

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما همراهان عزیز

همونطور که همه شما در جریان هستید 22 خرداد روز حماسه ی ملی ایران و ایرانیان بود!!! از ماهها قبل از تاریخ انتخابات برنامه های گسترده ای برای به دست آوردن حداکثری آراء صورت گرفت تا در روز 22 خرداد مردم ایران حماسه ای دیگر بیافرینند...!!! در همین بین شاهد خبرهایی بودیم از اینکه احتمال کاندیدا شدن میرحسین موسوی وجود داره... خب این خبر خوبی بود مخصوصا برای قشر جوان که میانه ی خوبی با دولت نداشتند... همه فکر می کردند با روی کار آمدن آقای موسوی می تونند آزاد باشند و برای یکبار هم که شده طعم واقعی آزادی را بچشند... به همین خاطر اکثریت گروه جوانها به سمت میرحسین موسوی سوق داده شدند و غافل از اینکه تمام اینها بازی بیش نبود برای کشاندن حداکثر مردم پای صندوق های رای... از همان اول مشخص بود که آقای موسوی مهره ای بیش نیست و مردم ظاهر بین ما هم به دنبال آزادی و با اکتفا به این نظریه که با روی کار آمدن موسوی همه چیز عوض میشه و ایران اسلامی تبدیل میشه به ایران دمکراتیک!! یکبار دیگه حضور پیدا کردند تا بخت خود را بیازمایند، آری آزمودند ولی از این امتحان نمره ی قبولی که نیاوردند هیچ یک چیزی هم بدهکار شدند و فقط یک حماسه ی ننگین دیگه از خودشون برجای گذاشتند... نمی دونم با چه فکری توی این انتخابات شرکت کردند. سوالی که خیلی ذهن من را این چند وقت و قبل از انتخابات به خودش مشغول کرده بود این بود که مردم و این جوانها از میرحسین موسوی چه انتظاری دارند؟ آیا انتظار دارن با روی کار آمدن موسوی روسری های خودشون را بردارند و آزادانه در جامعه حضور پیدا کنند؟ یعنی از این واقعیت خبر نداشتند که حکومت یک حکومت اسلامی است و آقای میرحسین هر سمتی هم که داشته باشه نمی تونه این کار را انجام بده؟ یا به این فکر بودن که با روی کار آمدن آقای موسوی می تونند حکومت را عوض کنند و جمهوری دمکرات تشکیل بدهند؟! هر چند که اگه قرار بود کسی را انتخاب کنم به قول یکی از دوستان از میان بد و بدتر بد را انتخاب می کردم ولی همیشه این سوالات توی ذهنم بود که چرا؟! چرا ما باید اینقدر ظاهربین باشیم و یکم به مسایل پشت پرده نگاه نکنیم؟ واقعا افسوس می خورم وقتی می بینم با وجود این همه دیکتاتوری که بر ایران حاکم بوده و هست و در حال حاضر هم بیش تر شده بازهم عده ای از مردم نفهمیدند که حکومت های دیکتاتوری بر مبنای نظر سران اون کشور اداره میشه...متاسفانه بعد از این همه دوران دیکتاتوری که بر ایران و ایرانیان گذشته هنوز هم ما نتونستیم بفهمیم که جریان چی هست و هنوز هم نتونستیم جلوی ظلم و ستم و غارت و چپاول بیگانگان را بگیریم... جالبه در کشوری که هیچ کدوم از سرانش همدیگر را قبول ندارند، و همش در حال درگیری و تنش و بد دهنی هستند و منتظر این هستند که از دیگری یک چیزی پیدا کنند که شخصیتش را خورد کنند ما به دنبال آزادی هستیم...!!! آزادی توی این جامعه معنی نداره عزیزان... آدمهایی که به خودشون رحم نمی کنند چه انتظاری ازشون دارید که بیان برای من و شما کار کنند؟؟ نه واقعا یکی بیاد جواب این سوال را به من بده!!! انتخابات و آقای میر حسین موسوی بهانه ای بیش نبود، بهانه ای برای این که به اصطلاح به جهانیان ثابت کنند که در ایران آزادی هست و مردم با رای خودشون مقامات را انتخاب می کنند. ولی آیا به نظر شما واقعا این گونه هست؟ آیا در این انتخابات مردم خودشان رییس جمهور را انتخاب کردند؟این آمار و ارقامی کذایی که داده شد دقیقا بیانگر سلطه ی دیکتاتورها بر ایران بود و گرنه اگر آمار واقعی به اطلاع مردم می رسید که آبروی دولت بر باد می رفت... اما چیزی که من هم اکنون دارم مشاهده می کنم ترس و وحشتی هست که به جان سران حکومت افتاده، به نظرتون اگر این چنین نبود از روز 21 خرداد SMS را قطع می کردند؟ یا در روز 25 خرداد اقدام به قطع ارتباطات تلفن همراه می کردند؟ یا اینکه شبکه ی اینترنت با افت شدید سرعت همراه می شد و دسترسی به بسیاری از سایت ها از جمله سایت های ارایه دهنده ی پست الکترونیکی قطع میشد؟ یا بر روی شبکه های ماهواره پارازیت می انداختند که مردم از اخبار واقعی اطلاعی نداشته باشند؟! تمام اینها بیانگر این هست که اعتراض مردم یک تلنگری بعد از سال ها به این حکومت زد... سرانی که فکر می کردند مردم و جوانها دیگر خاموش شده اند و هرکاری و هر بلایی که به سرشون بیارن هیچ عکس العملی نشان نمی دهند اینبار فهمیدند که اینگونه نیست... فهمیدند که همونطور که در زمان شاه جوانها انقلاب کردند هم اکنون هم این امکان وجود داره وهمین دلیلی شد برای احتیاط کردن بیشتر از جانب آنها و در این لحظه چیزی به ذهنم نمی رسه جز این تکه شعر:

تاج و تخت شاه دیروز در قلعشون نمیشه

به خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشه

یادشون رفته که اون شاه، که به صد مهره نمی باخت

تاج و از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت...

اینها چیزهایی بود که چند پیش باید می گفتم ولی فرصتش پیش نیامده بود... به هر حال باز هم تشکر می کنم از همراهیتون...

داریوش اقبالی

برای دیدن ادامه ی عکس های بر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...

موفق و پیروز باشید

در پناه حق...


ادامه مطلب


برادر جان نمی دونی چه دلتنگم...

با سلام خدمت تمام شما عزیزان و همراهان همیشگی داریوش عزیز

همونطور که بهتون قول داده بودم در نظر دارم که چند پست ویژه به خاطر کم کاری های این سه ماه بفرستم که این هم یکی از این پست ها هست. عرض کنم خدمت شما عزیزان که داریوش در 1 آگوست 2009 یک کنسرت در Gibson Amphitheater لس آنجلس داره که مطمینا همانند تمامی کنسرت های داریوش بازهم شاهد کنسرتی زیبا از داریوش هستیم و امیدوارم که عزیزانی که به این کنسرت می رن حسابی بهشون خوش بگذره... در این پست من آهنگ زیبای برادرجان را براتون آماده کردم به همراه چند عکس زیرخاکی و زیبای داریوش که امیدوارم مورد پسندتون واقع بشه.

داریوش اقبالی

در زیر متن آهنگ برادرجان را مشاهده می کنید :

برادر جان نمیدونی چه دلتنگم
برادر جان نمیدونی چه غمگینم
نمیدونی، نمیدونی، برادر جان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل طوفان همیشه در سفر بودن
برادر جان، برادر جان، نمیدونی
چه تلخه وارث درد پدر بودن
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه
دلم تنگه از این روزهای بی امید
از این شبگردیهای خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه
همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه
دلم خوش نیست غمگینم برادر جان
از این تکرار بی رویا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی، که غیر از من
همه خوشبخت و عاشق، عاشق و خرسند
به فردا دلخوشم،  شاید که با فردا
طلوع خوب خوشبختی من باشه
شبو با رنج تنهایی من سر کن
شاید فردا روز عاشق شدن باشه
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه

داریوش اقبالی

برای دیدن ادامه ی عکس ها و دانلود آهنگ برادرجان بر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...


ادامه مطلب

هرچه را که ساختم، عاقبت شکست...

دوشنبه 24 فروردین 1388

نوع مطلب :عکس های داریوش، بخش عکس تاریکیها، اخبار، اخبار مربوط به داریوش، 

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمام شما عزیزان و یاران همیشگی داریوش

اول از همه بخاطر اینکه در سال جدید اصلا پست نداشتم و خیلی دیر این وبلاگ را بروز کردم از همه ی عزیزان و سروران و همراهان همیشگی عذرخواهی می کنم و امیدوارم که پوزش مرا بپذیرید. باور کنید این چند وقت خیلی سرم شلوغ بود و مشکلاتی داشتم که اصلا نمی تونستم این وبلاگ را بروز کنم و یکمش هم برمیگرده به کم کاری خودم که بی شک اگه مشکلاتم اجازه میداد این کم کاری هم وجود نداشت. تا چشم به هم زدیم سه ماه از سال گذشت، انگار همین دیروز بود که نشستم و پست آخر سال 87 را نوشتم و فرستادم و حالا هم  در ماه سوم سال 88 هستیم و بعد از وقفه ای بسیار طولانی دوباره شروع به نوشتن کردم. زندگی با سرعت داره می گذره و من هنوز هم در هاله ای از شک و تردید هستم!!! هنوز هم نتونستم با خودم کنار بیام! اگه یادتون باشه توی پست قبلی گفته بودم که اگه با خودم کنار نیام مجبور میشم کنار برم. ولی هنوز هم سرگردونم و هنوز هم خودم با خودم مشکل دارم. جالبه هیچ کس نیست که به من کمک کنه. هیچ کس نپرسیده تا حالا که تو چته؟؟ این همه آدم که همشون ادعای دوست یار و یاور بودنشون میشه حاضر نشدن یه بار این سوال را از من بپرسن و من هنوز هم تنهای تنها هستم.

کجایند آن همه دلسوز در این هنگامه ی ماتم

که رفتند و رها کردند من و مارا به حال هم...

 این چند وقته شرایط خیلی بدی داشتم و اوضاع روحیم خیلی بد بود و در این شرایط بیش تر از همیشه به کمک نیاز داشتم ولی هیچ کس حاضر به کمک کردن نیست :

تو اون روزایی که میاد کسی به فکره کسی نیست

هرکی به فکره خودشه، به فکره فریاد رسی نیست...

از کسی انتظار ندارم، شاید خودم بلد نبودم چجوری زندگی کنم... یه حرف خیلی کوچیک می تونست کلی اوضاع روحیم را عوض کنه ولی نکرد...! بازهم مثل همیشه می گم بیخیال و از کنارش خیلی ساده رد میشم و بیشتر از این هم این موضوع را ادامه نمی دم چون ربطی به موضوع اصلی این وبلاگ نداره فقط یه ذره دلتنگی هام را نوشتم و یک دلیل کوچیک از هزار دلیلی که نتونستم این وبلاگ را بروز کنم...! بقیه ی این شرح حال را می گذارم برای خاطراتم و یادداشت های شخصیم یا حتی آنلاینم...

رفیقان یک به یک رفتند، مرا در خود رها کردند

همه خود درد من بودند، گمان کردم که هم دردند...

برگردیم به موضوع اصلی خودمون، توی این چند وقته اتفاق های زیادی افتاد. از جمله این که داریوش در همان روزهای اولیه سال جدید ویدئو کلیپ شطرنج را به بازار عرضه کرد که این ویدئو در نوع خودش بی نظیر هست و به خیلی از واقعیت های جامعه ی امروز ما اشاره می کنه... آهنگی که قطعا مثل بسیاری دیگه از آهنگ های داریوش از درون جامعه ظهور کرده در قلب تاریخ هم خواهد ماند. متن این موزیک بسیار زیبا و واقع بینانه نوشته شده و خیلی واضح و آشکار به مشکلات جامعه ی امروزی ما و سلطه ی غارتگران و بیگانگان اشاره میکنه... همانطوری که در اخبار قبل از پخش این کلیپ خونده بودیم این کلیپ با استفاده از انیمشن های سه بعدی و طراحی گرافیکی سه بعدی تهیه شده و واقعا زیباست...

دوستان عزیز ادامه ی مطالب و اخبار را می گذارم برای پست های بعدی و لازم به ذکر هست که بخاطر این کم کاری هایی که این سه ماهه داشتم این ماه کاملا با پست هایی که می دم جبران می کنم و حداقل سه پست ماههای پیش را در این ماه ارسال می کنم و آهنگ ها و عکس های زیبایی را در اختیارتون قرار می دم که لااقل قسمتی از صبر و محبت شما عزیزان را بتونم جبران کنم.

داریوش اقبالی

برای دیدن ادامه ی عکس های بر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...


ادامه مطلب

پلاس کهنه ی اندیشه را دور باید انداخت...(سال نو مبارک)



مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید                که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمام شما عزیزان و یاران همیشگی داریوش

دیگه داریم روزهای پایانی سال 87 را می گذرونیم، اصلا باورم نمیشه که سال 87 هم تمام شد، انگار همین دیروز بود که با سال 86 خداحافظی کردیم و برای ورود به سالی جدید دستها را رو به آسمان بردیم و دعا کردیم، نمی دونم چرا نمی تونم باور کنم، نمی تونم باور کنم که دوباره داریم وارد یک سال جدید میشیم، نمی تونم باور کنم که دنیا داره یک رنگ دیگه میشه و همه چیز داره عوض میشه، نمی تونم باور کنم این همه جمله های و کلمه های غریبه و ناآشنارو، ولی هرجور شده باید اینو قبول کنم، آره! باید قبول کنم که زمین هم داره پوست میندازه، باید قبول کنم که "زندگی زیباست" هرچند که باور دارم اما "ایمان" نه...!، باید باور کنم که سال 87 هم تمام شد با همه ی خوبی ها و بدیهاش، باید باور کنم حتی اگه برام غیر قابل هضم باشه...! شاید شما هم سالهای پیش به کرات از من شنیده بودید که می گفتم بیایید با ورود به سال جدید خودمون هم عوض بشیم و بدیها و زشتیها و پلیدیهارو از خودمون دور کنیم و سعی کنیم هر روزمون بهتر از قبل باشه... الان هم من نشستم ببینم توی این یکسال چیکار کردم... نشستم برای یک بار هم که شده با خودم رک و رو راست باشم، بدیها و خوبیهام و دارم با هم می سنجم، اما با هم قابل مقایسه نیست...!! بدیهام خیلی بیشتر از خوبیهامه... اینقدر که نمی تونم این همه سنگینی را تحمل کنم...! باید یک فکری بکنم، من سر هرکس را که بتونم کلاه بزارم سره خودم و نمی تونم، دیگه نمی خوام فقط حرف بزنم...! خدایا!! جریان چیه؟ امشب من حالم خوب نیست، قلبم داره تاپ تاپ میزنه، شاید از شادی باشه شاید هم از بغضی هست که توی گلوم گیر کرده... نمی دونم چرا اینجوری شدم؟!! تاحالا شده اینقدر دلت بگیره که بغضتو قورت بدی واسه اینکه جلوی بقیه گریت نگیره؟! اه! بسه دیگه، بسه دیگه هرچی شعار دادم و هرکار که کردم، اگه یکم دیگه پیش بره از خودم متنفر میشم... دیگه وقت اون رسیده که از نو، نو بشم، آره، الان بهترین وقته، اما ایندفعه با دفعات قبل فرق می کنه... باید با خودم کنار بیام وگرنه مجبور میشم کنار برم...! باید ببینم از کجا باید شروع کنم؟!مشکل من فقط خودمم و این نفس من که داره همه چیزو از من میگیره... این همه حرف نزدم که بخوام بازهم ساکت بشینم، تمامش مقدمه ای بود برای اینکه حرف اصلی خودم را بزنم... براستی که اردلان سرفراز بسیار زیبا ترانه ی تقویم را سرود : تاریخ مرگ و ماتم است، تقویم کهنه روی میز... اگه خیلی از ماها یادمون رفته که چی بودیم و چی شدیم من یادم نرفته...! من یادم نرفته که ایرانی و آریایی ام... خیلی از ماها فقط بلدیم بگیم آریاییم و به آریایی بودنمون افتخار کنیم، این حرف و من بارها و بارها از زبان بسیاری از بچه ها شنیدم، اما طرف حساب من با اونایی هست که میگن آریایی هستیم و هیچی از خودشون و از آریایی  نمی دونن... یک مسئله ی که متاسفانه (یا شایدم خوشبختانه!) خیلی وقت هست در بین ماها رواج پیدا کرده همین جملات و حرفهاست... این حرفارو من دارم از کسایی میشنوم که...

بس کنیم دیگه این حرفارو، بخدا زشته... ادعا می کنیم که آریایی هستیم ولی ظلم و ستم می بینیم و ساکت می شینیم، ادعا می کنیم آریایی هستیم و هیچ کدوممون روی دیدن اون یکی را نداره، ادعا می کنیم آریایی هستیم اما بویی از انسانیت نبردیم (من خودم و میگم به کسی برنخوره)، ادعا می کنیم آریایی هستیم ولی از گفتن حق و حقیقت دوری می کنیم...! ما داریم توی جامعه ای زندگی می کنیم که سرتا پاش پره از خرافات، به هر سمتی که رو می کنی چشمات چیزی نمی بینه جز خرافات و بدبینی و پلیدی... با یک مشت حرف چرت و خرافاتی که توی گوش تک تک ما گفتند تونستند به این روزمان بندازند. در شعر تقویم اردلان میگه "بی ترس دوزخ یا بهشت از زندگی باید نوشت". کمی که وارد جزییات بشید و به معنای دقیق این شعر توجه کنید می فهمید که این قسمت برمیگرده به همین خرافاتی که درحال حاضر وجود داره و بعد از انقلاب شکوهمند! با رشد بسیار چشمگیری روبرو شده...  حالا با وجود این خفقانی که بر جامعه ی ما حاکم شده هرکس می تونه به عناوین مختلف اقدام به کسب درآمد و سودجویی و کلاه برداری کنه و در همین بین شاهد این هستیم که یک رمال با اغفال دختران و به بهانه ی دعانویسی بر روی بدن به منظور اثر بخشی بیشتر!!! اقدام به آزار و اذیت دختران جوان می کرده... این ساخته و پرداخته ی ذهنم نیست و از خودم در نیاوردم...  اگه به جراید روزنامه ها نگاه کنید می بینید امثال این گونه وقایع بسیار روی میده... جالب تر این که این اتفاق در یک شهر دور و عقب افتاده هم نیفتاده و در تهران و اون هم شهرک غرب رخ داده...  امیدوارم منظورم و از این حرفها فهمیده باشید...

خدایا روزگار بهتری ده، به ما گم کرده راهان رهبری ده

    اگر نادر نداری در بساطت، ترحم کن به ما اسکندری  ده...

ما ایرانی ها متاسفانه هویت خودمون را گم کردیم، امیدوارم به کسی برنخوره چون گفتنی ها و واقعیت ها را باید گفت، از بس توی جامعه ای زندگی کردیم که از درو دیوارش بوی خرافات به مشاممون می رسه به دنبال روزنه ای می گردیم تا احساس آرامش درونی بکنیم ولی بدتر از چاله میفتیم توی چاه... اگه اینجوری نبود هیچ وقت ساکت نمی نشستیم.... ما فقط به ظاهر داریم میگیم که عشق داریوشی هستیم، در صورتی که هنوز خودمون با داریوش آشنا نیستیم هنوز نتونستیم خودمون را بشناسیم چه برسه به... به قول اردلان سرفراز که میگه :

من خراب دل خویشم، نه خراب کس دیگر

این منم این که گشودست به من تیغه ی خنجر

دشمنم نیست منم اینکه تبر می زند از خشم

تا که از ریشه بیافتم به یکی ضربه ی دیگر

خوده داریوش این شعرو در کنسرت آخن و در جواب حرفی که یکی از طرفدارا می زنه و میگه "داریوش خرابتیم" میده... واقعا که بسیار زیبا سروده اردلان سرفراز این شعر و ما طرفدارها باید واقع بینانه تر و نه کورکورانه به مسایل اطراف خودمون نگاه کنیم و اگر هم که واقعا طرفدار داریوش هستیم سعی کنیم بیشتر با شخصیت و منش او آشنا بشیم نه اینکه بگیم داریوشی هستیم و دست به کارهایی بزنیم که وجهه ی خودمون و یا کس دیگه را خدشه دار کنیم...  نمی دونم چرا ما انسان ها باید اینقدر خودخواه باشیم؟ نمی دونم چرا دلمون میخواد هیچ جا و در هیچ شرایطی حتی در مسئله هایی که در حیطه ی فعالیت ما نیست کم نیاریم؟! واقعا موندم این چه سری هست که همه ی ما ادعا می کنیم که خیلی زیاد می دونیم و خیلی زیاد می فهمیم اما واقعیت اینگونه نیست... بیشتر ماها فکر می کنیم که راه و روشمون درسته در صورتی که در بیشتر مواقع راه را کج میریم... این و واسه این گفتم که دوباره به حرف های قبلیم تاکید کرده باشم که بیایید تا وقتی که شخصیتی مثل داریوش را نشناختیم در موردش حرف بی ربط نزنیم خواهشا...

این همه حرف زدم تا بگم بیایید توی سال جدید یک تجدید نظری هم در افکار خودمون داشته باشیم و سعی کنیم کاری کنیم که سالی بهتر از سالهای گذشته داشته باشیم... به هرحال ببخشید اگه پستم مناسب با حال و هوای سال نو نبود... ولی برای اینکه رنگ و بوی بهار را بگیره چندتا هدیه براتون دارم که می تونید در ادامه ی مطلب آنها را دانلود کنید... و در آخر هم به نوبه ی خودم سال 88 را به همه ی دوستان و عزیزان تبریک عرض می کنم و امیدوارم که سالی پر از شادی و سلامتی و برکت باشه برای خودتون و خانواده ی گرامیتون...

یک خبر ناخوشایند هم از کنسرت داریوش که قرار بود در روز 9 فروردین در باکو برگزار بشه دارم و اون هم اینکه طی ایمیلی که از سایت داریوش به دستم رسید متاسفانه این کنسرت به دلیل تعاملات سیاسی این دو کشور لغو شده و واقعا جای تاسف داره برای همه ی ما ایرانیها که نمی تونیم حتی در یک کشور چسبیده به سرزمین خودمون از وجود همچین عزیزانی بهره ببریم و این مسئله هم یکی دیگه از دلایلی بود که امروز شاهد پستی اینچنینی بودید...

گیرم که در باورتان به خاک نشستم

و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است

با ریشه چه می کنید؟

گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای

پرواز را علامت ممنوع می زنید

با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید؟

گیرم که می زنید، گیرم که می برید، گیرم که می کشید

با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید؟

داریوش اقبالی (آلبوم معجزه ی خاموش)

برای دانلود دکلمه ها بر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید...

بدون شرح :

گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ، هفت رنگش می شود هفتاد رنگ...

پلاس کهنه ی اندیشه را دور باید انداخت...


ادامه مطلب


کلوب هواداران داریوش در سایت Xeeus


با عرض سلام خدمت یاران و طرفداران همیشگی ابر مرد موسیقی ایران داریوش اقبالی

در رابطه با 15 بهمن امسال یعنی تولد داریوش عزیز مطلبی نمی نویسم چون با اینکه شبی بیاد موندنی بود ولی اشخاصی که در گروه هواداران داریوش در یاهو حتی ثبت نام نکرده بودند و حتی یکبار هم به روم سر نزده بودند اومدند و به داریوش تبریک گفتند ولی منی که از چند روز قبل برنامه ریزی کرده بودم و ثبت نام هم کرده بودم و چند شبی هم با دوستان توی روم بودم باید... نمی دونم چی باید بگم یا اصلا چیزی باید بگم یا نه؟؟؟!!! نمی دونم جریان Red شدن پیاپی من چی بود و چرا همش من باید Red می شدم در حالی که یکبار به خاطر فرستادن اشتباه یک مطلب که قرار بود از طرف یکی از دوستان بخونم Red شدم و بار دوم هم بعد از 40 دقیقه که هیچ تکستی نفرستاده بودم (درحالی که تمام طرفدارا در حال فرستادن تکست بودن) به خاطر یک متنی که نصف خط هم نمی شد Red شدم و وقتی هم که پس از ساعت ها انتظار از مدیران می پرسم کی نوبتم میشه جواب میدن اسم شما توی لیست نیست در حالی که بیشتر دوستان توی روم منو میشناختن و همون اول هم از Red در اومده بودم... مدیرای دیگه هم که اون شب جواب نمی دادن... نمی دونم پشت این قضیه چی بود؟!...بیخیال... فقط دلم می خواست روزه تولدشم باهاش حرف بزنم و تولدش را بهش تبریک بگم که نشد... اون شب در حسرت دیدارت آواره ترین بودم داریوش، هرچند که تا منزل تو فاصله ای نبود... چیزی ندارم که بگم فقط می تونم بگم : "از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست، گرهم گله ای هست دگر حوصله ای نیست، سر گرم بخود زخم زدن در همه عمرم، هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست..."





فقط خواهش می کنم دوستان داریوشی یا اونهایی که مایل هستند بیشتر با داریوش عزیز آشنا بشن از دعوتنامه بالا استفاده کنن چون تعداد افرادی که می تونن با این دعوتنامه عضو بشن محدود هست و در صورت اتمام حق دوستان دیگه که واقعا قصد همکاری داشتند ضایع میشه...

از دوستان عزیزی هم که در این کلوب عضو میشن می خوام که اگه امکانش هست خودشون را در یک پست معرفی کنند و توضیح مختصری در مورد خودشون بدهند، ممنون میشم...

یک خبر هم برای دوستان داریوشی دارم و اون اینکه بر خلاف بحث هایی که شده بود در مورد لغو شدن کنسرت باکو و خوده داریوش هم این کنسرت را لغو شده میدید،  حضرت داریوش در 29 مارچ برابر با 9 فروردین 88 در باکو کنسرت داره و مطمیناً شبی بیاد ماندنی و زیبا خواهد بود. امیدوارم به تمام دوستانی که در این کنسرت شرکت می کنند خوش بگذره که حتما هم همینطوره... افرادی امثال من هم که نمی تونن به این کنسرت برن باید منتظر بمونن تا قسمت های فیلم برداری شده از کنسرت را ببینن... به قول داریوش ما عجب ملت عجیبی هستیم! در حالی که از یک نژاد هستیم ولی داریوش باید از آنسر دنیا پاشه بیاد باکو ما هم باید از این ور بریم باکو... واقعا جالبه و جای بحث هم داره...!!! یک مشت جلاد دارن همه چیزمون را میگیرن ولی ما ساکت و آرام نشستیم عین خیالمون هم نیست که همه چیرمون را دارن غارت و چپاول می کنند. اما دیر نیست روزه آزادی...

در آخر هم یک عکس از آلبوم معجزه ی خاموش براتون میزارم...

داریوش اقبالی (آلبوم معجزه ی خاموش)

موفق و پیروز باشید...

در پناه حق...


15 بهمن، تولد داریوش اقبالی


با سلام خدمت شما بازدیدکنندگان عزیز و محترم

همونطوری که همه ی ما داریوشی ها اطلاع داریم 15 بهمن تولد حضرت هستش و این روز یکی از روزهای بسیار زیباست که یک ابر مرد به دنیا اومد. یک ابر مردی که باعث حسودی خیلی از مردم شده. آنهایی که نمی تونن ببینن که داریوش یک اسطوره هست و یک ابر مرد مشرقی و یک مرد مشرقی واقعی... همیشه گفتم و باز هم می گم اگر که یک نفر انسان کامل و واقعی توی دنیا وجود داشته باشه اون داریوش هستش و نه کس دیگه. همین مسایل هستش که باعث خشم و نفرت بسیاری از ماها شده که نمی تونیم این به اوج رسیدن را ببینیم! آره عزیزان 15 بهمن یک روز بسیار مهم در تاریخ ماست. به همین مناسبت باید برای برگزاری یک جشن بزرگ خودمون را آماده کنیم. جشنی که درخور حضرت باشه و خوشبختانه این کار توسط گروه هواداران داریوش انجام شده و در همین روز جشنی با حضور داریوش عزیز در بین هواداران خواهیم داشت که این کار برای اولین بار هستش و مطمینا هم یک روز و یک جشن بیاد ماندنی میشه.  من بخاطر اینکه شاید در اون روز نتونم پست بفرستم و وبلاگ را بروز کنم به همین خاطر از الان دست به کار شدم واسه آماده کردن پست و اینبار هدیه ی خوبی براتون دارم. داریوش 2 شب پیش یعنی 31 ژانویه یک مصاحبه با صدای آمریکا داشت که مثل تمام مصاحبه های داریوش زیبا و جالب بود. در این مصاحبه که الان آماده کردم و برای دانلود در اختیار دوستان قرار می دم می تونید بفهمید که بعضی ها چقدر به داریوش حسودیشون میشه...! متاسفانه اینها آدم هایی هستند که خودشون را از واقعیت می خوان دور کنن و چشمهای خودشون را بستند و خودشون را به خواب زدند.

در این مصاحبه مجری برنامه یک سوپرایز برای داریوش داشت و اون هم این بود که صدای یک مرد بلال فروش را که در یکی از پارکهای تهران بلال می فروخت را پخش کردند که صدایی نزدیک به صدای داریوش بود و واقعا جالب بود و این فرد معروف بود به داریوش بلالی...

یکی دیگه از اتفاق هایی که افتاد این بود که داریوش به کنسرت باکو خودش که قرار بود در 3 فروردین برگزار بشه اشاره کرد و متاسفانه اعلام کرد که این کنسرت به دلایلی (تعاملات سیاسی ایران و آذربایجان) برگزار نمیشه که یک خبر ناگوار بود واسه عزیزانی که قصد سفر به باکو و دیدار نزدیک با حضرت و کنسرت او را داشتند( در آخر این مصاحبه را که در حدود 1ساعت هست برای دانلود میزارم). نکته ی دیگه اینکه امسال 15 بهمن مصادف با 3 فوریه هست و دو روز جشن برگزار میشه البته فقط 15 بهمن با حضور داریوش هستش. به این مطلب هم اشاره کنم که مثل اینکه روم داریوش در بیلوکس مسنجر قراره 10 روز جشن بگیره که کار زیبای دیگری هست...

داریوش اقبالی Dariush Eghbali






آلبوم جدید داریوش...




با سلام خدمت تمام شما بازدیدکنندگان عزیز

امروز یک خبر بسیار خوشحال کننده دارم واسه تمام طرفدارای داریوش عزیز...

بعد از مدتها انتظار بالاخره آلبوم جدید حضرت با نام معجزه ی خاموش به بازار آمد...

این آلبوم که همه ی ما مدتها منتظر شنیدن آن بودیم شامل 10 ترانه هستش که واقعا دوباره شاهکاریه از حضرت داریوش... من متاسفانه الان فرصت این را ندارم که توضیحات بیشتری در این باره بدم فقط بگم که حرف نداری داریوش جان، انشالله در اولین فرصت حتما توضیحات بیشتری در مورد این البوم می دم. از تمام عزیزان هم استدعا دارم اگه می تونن آلبوم ارجینال را تهیه کنند. متاسفانه به دلیل اینکه سیستم خودم خراب هستش و نمی تونم با اون آنلاین بشم خیلی دیر به دیر کانکت میشم و الان اطلاعات دقیق از نحوه ی فروش آلبوم ارجینال در ایران ندارم. مطمین باشید به محض اینکه اطلاعاتی در این باره به دستم رسید حتما شما عزیزان را خبر می کنم. چون من هم دنبال تهیه آلبوم ارجینال هستم. امیدوارم که این امکان برای ایرانیان داخل ایران هم وجود داشته باشه. در زیر لیست آهنگ های موجود در این آلبوم را براتون می نویسم. امیدوارم که همه ی شما عزیزان از این آلبوم لذت ببرید. باز هم میگم داریوش همتا نداری بخدا دیوونتم :X اصلا الان اینقدر ذوق زده هستم نمی دونم چی بنویسم این پست هم بدون ویرایش و اصلاح جملات می نویسم و زیاد نمی خوام جنبه ی رسمی پست های قبلی را داشته باشه... آهنگ شطرنج که ترک اول این آلبوم هست واقعا بی نظیره بقیه ی آهنگ ها هم بسیار بسیار زیبا و دل نشین هست. بخدا من نمی دونم دیگه چی بنویسم. فدای تو داریوش :x

لیست آهنگ های آلبوم جدید :

1-شطرنج

2-تقویم

3-ساعت شوم

4-شبتاب

5-دلتنگم

6-معجزه ی خاموش

7-همدرد

8-تصویره رویا

9-آواز پریا

10-راهی

بازم میگم دیوونتم بخدا، حرف نداری، هیچکس نمی دونه الان چه حسی دارم...

امیدوارم پوزش منو پذیرفته باشید اگه اشکالی در جملات این پست بود...

همیشه پاینده باشید...

در پناه حق...


ما جمله اسیران من و مایی خویشیم...



<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4; mso-font-charset:1; mso-generic-font-family:roman; mso-font-format:other; mso-font-pitch:variable; mso-font-signature:0 0 0 0 0 0;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4; mso-font-charset:0; mso-generic-font-family:swiss; mso-font-pitch:variable; mso-font-signature:-1610611985 1073750139 0 0 159 0;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-unhide:no; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;} p.MsoNoSpacing, li.MsoNoSpacing, div.MsoNoSpacing {mso-style-priority:1; mso-style-unhide:no; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; margin:0in; margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;} .MsoChpDefault {mso-style-type:export-only; mso-default-props:yes; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-fareast-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;} .MsoPapDefault {mso-style-type:export-only; margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in; mso-header-margin:.5in; mso-footer-margin:.5in; mso-paper-source:0;} div.Section1 {page:Section1;} --> از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست، گر هم گله  ای هست دگر حوصله ای نیست ...   با سلام خدمت تمام شما دوستان عزیز و طرفداران واقعی حضرت داریوش مدتی هست که شاهد تغییر ناگهانی عده ای از دوستان داریوشی صاحب وبلاگ هستیم ... اگر وبلاگ عزیزانی همچون امیرحسین و محمود عزیز را خونده باشید متوجه این تغییر میشید... امیدوارم که اول کار تعجب نکنید! اگر یک نگاهی به وبلاگ های عشق داریوشی در دو سه سال اخیر بندازید متوجه میشید که یک سری اختلاف هایی بین طرفدارها بوده ... جرقه ی این اختلاف از وبلاگ " داریوشیسم " زده شده که به دست یک بسیجی دلاور نظام مقدس اسلامی هک شد! و این بسیجی سلحشور اومد و یک سری سوالات و نوشته هایی را برضد داریوش منتشر کرد ... سوالهایی که ارزش فکر کردن نداشت!! نمونه : " چرا داریوش در آلبوم سال 2000، دو هزار را به صورت عدد نوشت و به حروف ننوشت؟؟!! " این یک نمونه از این قبیل سوالها بود که اگه داریوش 2000 را به حروف هم می نوشت باز هم افرادی سودجو بودند که بگن چرا با حروف نوشته!!! بعد از وبلاگ داریوشیسم نوبت میرسید به وبلاگ آقا مسعود که این وبلاگ هم طی برنامه ریزی هایی که شده بود اومد و راه داریوشیسم را ادامه داد ... اگه در سوالات و نوشته های این وبلاگ هم دقت می کردید می دیدید که دقیقا سبک سوال ها به سبک و سیاق همون داریوشیسم هستش که در جای خودش سوال برانگیز هست... پس از اینکه آقا مسعود چنین سوالهایی را مطرح کرد با سیل عظیمی از انتقادات روبرو شد، که در بین پاسخ دهندگان به سوال های "داریوش ماندگار" ( داریوش ماندگار همون وبلاگ مسعود هستش ) کسانی از جمله امیر حسین عزیز و محمود به چشم می خورد که هر دوی اینها در اون زمان از طرفداران تعصبی داریوش بودند... بعد از این اتفاق ها این مخالفان دست به دست هم دادن و کم کم وبلاگ های دیگری از جمله " داریوش پرست " به جمع اونها پیوست ... سوالهایی یکسان با هدف تخریب چهره ی اسطوره ی موسیقی ایران حضرت داریوش ... و اما امروز... در عین ناباوری دوستان عزیزی ازجمله امیر حسین عزیز که من هزار بار به خودش هم گفتم خدا شاهده در بین طرفدارایی که من می شناختم بیشتر از همه قبولش داشتم در اخلاق و رفتار و کردارش ... آقای امیر حسین، شما کسی بودید که به داریوش لقب پیغمبر 4 دهه را داده بودید و به حد پیغمبری قبولش داشتید، ولی آیا خودتون زیاده روی نکردید در نوع گفتار و بیانتون؟ شمایی که داریوش را به حد پیغمبری قبول داشتید اگه واقعا حرفتون راست بود الان چرا باید این سوال ها رو بپرسید؟ فکر نکنید منظور من اینه که نباید جواب این سوال ها رو بدونید! نه اصلا، این حق شماست ولی اینجوری که شما نوشتید و سوال هاتون را بیان کردید هر کسی که از داریوش چیزی ندونه فکر می کنه داریوش آیا چه جور آدمی بوده! داریوشی که هیچ کس نمی تونه به گرد پاشم برسه از همه لحاظ! این تعصب بیجا نیست واقعیتی هستش که به همه ثابت شده چه ما بخواهیم و چه نخواهیم... اگه نگاهی به زندگی یک فردی که معتاد بوده و الان ترک کرده بندازید، می بینید که بیشتر اونها دوست ندارن که گذشته هاشون را به یاد بیارن، این نه به این معنا که کاری کرده باشن در اون زمان که بخوان ازش چشم پوشی کنن،نه! فقط دوست ندارن یک سری از اون خاطرات تلخ و بیاد بیارن... خدایی تاحالا واسه شما پیش نیومده که بخواید یک سری از خاطراتتون و قسمتی از گذشتتون را فراموش کنید؟؟؟ این سوال شما باعث میشه ذهن مخاطب درگیره یک سری از مسایل حاشیه ای بشه ... از این سوال شما هرکسی در ذهن خودش یک سری برداشت هایی می کنه که درست نیست و این وسط به جای اینکه وضع آروم تر بشه، خرابتر از قبل میشه... داریوش وظیفه نداره آهنگ هاش رو یکی یکی تفسیر کنه، شاعر اگه دوست داشت می تونه اشاره ی مختصری به شعر داشته باشه، داریوش اگه در جواب شما گفته هرکسی باید خودش مفهوم شعر را بفهمه به نظر من منظورش این بوده که هر کس که واقعا دوست داره مفهوم این شعرها را بدونه باید خودش بره تحقیق کنه وگرنه اگه معنی شعر را هر کسی می دونست اون تمایز و برتری که اهنگ های داریوش داشت از بین میرفت... به نظر شما اینجوری بهتر نیست که طرفدارواقعی بدونه شعر یاور همیشه مومن درمورد کوچه پس کوچه های اوین هستش و یک فرد عادی هم فکر کنه عاشقانست؟ اگه دقت کرده باشید یک خصوصیت بارزی که داریوش در انتخاب اشعارش داره و باعث برتری اون شده همینه... وگرنه چه فرقی بین یک آدم معمولی با طرفدارش وجود داشت؟ در مورد شعر یاور همیشه مومن هم نیازی نبود شما از استاد ایرج جنتی عطایی کمک بگیرید چون خوده داریوش در یکی از کنسرت هاش به این مطلب اشاره می کنه که این شعر در مورد اوین و کوچه پس کوچه های زندان اوین هستش...! 4. جواب این سوال را هم یکبار دادم...! یک سری از اتفاق هایی هستش که آدم از بیاد آوردنش متنفره ... شاید برای شما پیش نیومده باشه ولی برای من اومده... در این مورد می تونید از یک روانشناس کمک بگیرید چون من این سوال را که چرا بعضی افراد از گذشتشون چیزی نمی گن و تا صحبتش میشه آشفتگی را میشه توی چهرشون دید از یک روانشناس پرسیدم و البته مخاطبم هم افرادی بودن که با مواد مخدر دست و پنجه نرم کردن و دقیقا همون چیزی بود که خودم هم بارها گفته بودم و در بالا هم بهش اشاره کردم! ولی برای اینکه با دلیل کارم و کرده باشم ازچنین کسی کمک گرفتم... همونطوری که خودتون هم گفتید شهریار قنبری به طور کامل این جریان را برای امیر قاسمی توضیح داد که چه اتفاق هایی افتاده و جریان از چه قرار بوده! پس اینکه میگید داریوش میترسه یک سری حقایق رو بشه کاملا فرضیه ی اشتباهی هستش...! چون قبلا یک نفر این جریان را توضیح داده... چرای این سوال را هم که بهش اشاره کردم... 5.داریوش اگه واقعا وطن پرست نبود در اون زمانی که می دونست با خوندن همچین آهنگی ( بوی گندم ) چه مجازاتی را در پیش داره هیچ وقت قبول نمی کرد همچین آهنگی را بخونه... داریوش می تونست در اون زمان آهنگ رسول رستاخیز یا طلایه دار را در وصف شاه نخونه ولی شرایط اون زمان حکم می کرد که این کار رو انجام بده... داریوش یک خواننده ی مبارز بود، ساواک در اون زمان اگه می خواست می تونست خیلی راحت داریوش را اعدام کنه! ولی داریوش می خواست در آزادی وطنش و نشان دادن چهره ی ظالم و سشتمگر اون حکومت سهمی بهتر داشته باشه نه اینکه یک شعر اول و آخر کارش باشه! و نه اینکه بخاطر یک شعر بخواد همچین مجازاتی داشته باشه... همونطوری که شهریار قنبری در مصاحبه با بی بی سی میگه وقتی من این شعر را سرودم و آهنگ اون ساخته شد انتظار نداشتم که رژیم بیاد بهم پاداش بده و بهم گل تقدیم کنه، ولی انتظار این رو هم نداشتم که بخاطر این کار اینگونه با من رفتار بشه...! ولی مطمینا داریوش و حتی خود شهریار هم از عواقب این کار آگاه بودند...! اگه داریوش مجازات میشد نتونسته بود راهش را بدرستی ادامه بده و در همون اوایل کار که تازه به مخالفت با دولت برخواسته بود و بخاطر یک آهنگ که شرایط اون زمان را نشون میده براحتی سرش را به باد داده بود...! شما دارید مرحوم گلسرخی که یک فعال سیاسی بود را با داریوش که در اون زمان اوایل فعالیت های سیاسیش بود و تنها حرمش خوندن یک ترانه بود مقایسه می کنید؟  امیدوارم که تونسته باشم در این سوال مفهومم را رسونده باشم، اگه بازم قانع نشدید در این رابطه بگید من جوره دیگه توضیح میدم. 6.اول بذارید من این جریان را توضیح بدم که سوء تفاهمی پیش نیاد بین اون کسایی که از این ماجرا خبر ندارن. شهریار قنبری خودش میگه که وقتی من از زندان آزاد شدم چند روز بعدش از ساواک به من زنگ زدن و گفتن که اگه می خوای داریوش آزاد بشه باید یک شعر بگی تا داریوش بخونه که یک ترانه ی ملی باشه، قنبری می گه من یک شعر در وصف ایران سرودم که همون هیچ کجا وطن نبود هست که گوگوش اونو خونده ولی اونا قبول نکردن و گفتن باید یک شعر باشه در وصف نظام و دولت و در واقع شاهنشاه، بعد از اون زنگ می زنن به ایرج و به آقای عطایی هم میگن اگه می خوای دوستت آزاد شه باید همچین شعری بنویسی تا داریوش بخونه که آقای جنتی عطایی هم ترانه های رسول رستاخیز و طلایه دار را نوشت و داریوش هم اون را خوند و آزاد شد. امیرحسین جان اگه به صحبتهای قنبری با دقت گوش کرده باشید می گه که در اون زمان یعنی همون یک هفته ای که آقای جنتی در زندان بودن کاملا روحیه ی خودشون را از دست داده بود بنابراین شاید اینجوری گفته که نظر طرفداراش را نسبت به خودش عوض نکنه! خدا می دونه والا! داریوش برای چی باید جواب همچین چیزی را بده وقتی حقیقت روشنه که اینگونه نبوده؟ کسی که دروغ میگه یعنی خودش یک مشکلی داشته چرا ربطش میدید به داریوش؟ البته اینجا هم به این مسئله اشاره کنم که من خداشاهده قصد جسارت به هیچ شاعر یا کسی را ندارم، ولی ما که طرفدار داریوش هستیم نباید بخاطر یک حرفی که فلان کس زده بیایم به خوانندمون توهین کنیم! ما در جایگاهی نیستیم که بخوایم شخصی مثل داریوش را محاکمه کنیم! شما اگه واقعا از این جریان ناراحت هستید و واقعا براتون اهانت به داریوش غیرقابل تحمل هستش چرا خودتون به صورت علنی دارید اهانت می کنید؟ اگه واقعا داریوش براتون مهم هست چرا اینجوری باید حرف بزنید؟! دارید میگید 30 سال خوب جوونا به عشق داریوش معتاد شدن! من بارها گفتم اینکه یک نفر اراده نداره چه ربطی به داریوش داره؟ اون جوونها اگه اراده داشتن وقتی میدیدن خواننده ی مورد علاقشون معتاده چرا باید معتاد میشدن؟ اگه هم اراده نداشتن و نمی تونستن تحمل کنن و جنبه ی یک آهنگ رو نداشتن چرا باید داریوش گوش میدادن؟ داریوش و آهنگ هاش و می بوسیدن می زاشتن کنار گناه کارشون هم گردن کسی نمی نداختن! گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم، به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم... ؟ و اما شما آقا محمود، یک نگاهی پست های یکی دو سال پیش خودتون بندازید! یادمه همش می گفتید که آرزومه یکبار داریوش و از نزدیک ببینم و به پاهاش بیفتم و نیم ساعت فقط پاهاش و ببوسم و ... براستی چرا باید یکدفعه همچین تحولی صورت بگیره؟ کی میگه آهنگ های قدیم داریوش سرتاسر ناامیدی هست؟ بله، اگه از یک دید بسته نگاه کنید دقیقا همینه که شما میگید، ولی اگه یکم با دید بازتری نگاه کنید می بینید که در پس ناامیدی هایی که داره برای یک طرفدار واقعی سرتاسر امید و نور هست... اما هر روز خوشی تنگ غروبی هم داره، شبای سرد و سیاه صبح سپیدی هم داره...   من به این اتفاق هایی که داره در بین هوادارها می یفته مشکوکم! چون به همین راحتی نمیشه یک کسی مثل امیرحسین عزیز یا آقا محمود همچین حرفهایی بزنه ... شما اگه انتقادی داشتید نباید اینجوری بیان می کردید. در واقع شما الان دارید به جای اینکه مردم و با اسطوره ی موسیقی ایران که نظیر نداره آشنا کنید دارید اونها رو به سمتی دیگه می کشونید... جوونهای ما هم که ماشالله با یه حرف پیغمبرشون را هم زیر سوال می برن چه برسه به ... نمی دونم آیا واقعا اینها نظرات شما بود؟؟؟؟!!! شاید دیگه به نفعتون نیست بخواید از داریوش بنویسید؟؟!! ما جمله  اسیران من و مایی خویشیم، اینجاست همان علت صد دستگی ما ... مطمین باشید با این کارها نمی تونید ذره ای هم نظر مردم را نسبت به حضرت داریوش عوض کنید ... الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آن کس که تو خواهی... داریوش از چنین روزایی خبر داشت که آهنگ هایی از قبیل نازنین، نارفیق و ... را خوند :   ای نـــازنین، ای نــــازنین، در آیـنه مارا ببین از شرم این صد چهرا ها در آینه افتاده چین ...   به هر حال این مشکلات باید حل بشه و تا هر کدوم از فرد فرد ما اول خودمون را اصلاح نکنیم این امر امکان پذیر نیست ... چند میگویی سخن از درد و عیب دیگران؟ خویش را اول مداوا کن کمال این است و بس ... امیدوارم تونسته باشم به سوالهای شما پاسخ بدم هرچند مختصر ... به هر حال اون چیزی بود که در توانم بود ...خدا می دونه قصد توهین به هیچ شخص و فردی هم نداشتم اگر هم که حرفی زدم. امیدوارم که همیشه موفق و پیروز باشید در پناه حق ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد